همیشه به نظرم ابرها چیزهای عجیب و غریبی بوده‌اند، هنوز هم وقتی از زیر یا بالا می‌بینم‌شان عجیبند. وقتی هواپیما تصمیم می‌گیرد مدتی درست وسط‌شان باشد، جوری که هر از گاهی از دریچه‌ای بین‌شان چراغ‌های زمین را ببینی یا ستاره‌های آسمان را، باز هم عجیبند برایم.


نظرات:

ابرها اسباب دلخوشی اند، براي فراموش کردن زمين. شاید هم برای زمين را جور ديگري ديدن.


بله...


فكر كنم ابرها به خاطر حالت معلقي كه دارند به آدم خيلي حس خوبي مي دن.خصوصا كه درون تو هم مثل اونها معلق باشه.......!!!!


(وقتي هواپيما وسطش باشه آدم هوس ميكنه يه تيكه اشو بكنه بگيره تو دستش!)
مطالبتان را دوست داشتم لينك را با اجازه برداشتم براي وب!!!! پيروز باشيد


حالت بصري ابرها يه حس خوبي داره. اينكه توي يه تيكه ابر مي‌شه بي‌نهايت شكل ديد و اينكه شكلهايي كه دو نفر مي‌تونن توي همون يه تيكه ببينين مي‌تونه كاملا با هم فرق داشته باشه.


دنياي عجيبي است دنياي ابرها....
و فوق العاده زيبا....


بچه که بودم کسی نبود برام قصه تعریف کنه برای همین میرفتم توی حیاط شاید یکی دو ساعت سرمو به طرف آسمون می گرفتم و به ابر ها نگاه میکردم، اونا برام تعریف میکردن اونم چه قصه هایی ....
ابر ها برای من شکل های مصوری هستن که مث یه فیلم برام یه قصه ای رو تعریف می کردن ، برای شما دریچه ای هستن که ازش میتونین ستاره ها یا چراغای زمینو ببینین و همین طور برای هر کی میتونه چیز متفاوت دیگه ای باشه
یا حتی شما گفته بودین برام عجیبن ... شاید برای من حکم یه دوست رو داشتن شاید برای یکی دیگه دوست داشتنی اند شاید در نظر یه نفر دیگه وحشتناکن .......
پس خودِ ابرا واقعا چین؟ دوست داشتنین یا وحشتناک یا عجیب؟
یه دریچه اند یا یه کتاب قصه؟؟؟؟؟



صفحه‌ی اول