دور زمین یک دور قدم زدم، امروز رسیدم. نمیدانم چرا جیبهایم پر از ماهی هستند.
:)
توی جیبات ماهیه دیگه چرا لباست خیسه؟!!!
پر از ماهی.. صدف.. سنگ ریزه..
چيزی قشنگ تر از کشف يه دنيای تازه بعد از مدٌتها آواره بودن روی آب
درياها وجود داره ؟
من کريستُف کُلمبَم !
تو همه ی خشکی های کوچيک و بزرگ اقيانوسهای زمينی که هر روز
کشف ميشی و مثه شادی و گيجی من ، تموم نميشی !
بازم شانس اوردي كوسه توش نبوده!
باقر از زمین پرس و جو کرد. ایشان هم تعجب کردند.
خوب رفتی ته دریا لابد
حواستان باشد در گوشهاتان خرچنگ دريايي نباشد.
چك كن ببين نفس ميكشي؟
با تو
به لب دریده روز
که آفتابش ـ
چرایی /
ظهر دم
کرده را
برنتابیده هنوز ـ
به گام
استواری
تیره به شب /
مرا بالا می بری
بالا
و بالاتر
به زیر تاریکی
آنجا
که بی فروغ نور لرزانی ـ
ساطع
به
تاریکی راه ـ
جلوه می دهد.
و
تو
مرا بالا می بری
بالا ،
و بالاتر
.
مواظب ماهی ها باش..
فکر کنم از آسمان ماهی می بارید، مثل اون فیلم آخرالزمانی
تو فوق العاده ای پسر! لذت می برم از خواندن این صفحه. موفق باشی :))