گذاشته‌ام برای خودش این اطراف بپلکد. کلی از روز را با بالشت گذرانده، زیر آفتاب روی نیمکت نشسته، سه چهار ساعتی فیلم نگاه کرده، چند کتاب ورق زده، منتظر تلفن شده، به ظرف‌های نشسته زل زده، با بیست و سه دانه قند برج درست کرده، وسط خیابان آشنا دیده، چند قطره اشک از گوشه‌ی چشمش پاک کرده، دو سه بار بخاری را روشن کرده و خاموش کرده. حوصله ندارم بگویم مرد این همه کار داری و هنوز بی‌خود دور خودت می‌چرخی. حوصله ندارم بگویم الان وقت معلق کردن زندگی نیست. حوصله ندارم شانه‌هایش را بکوبم به دیوار بگویم به خودت بیا. حوصله ندارم.


نظرات:

دردهاي مشترك در عصر ارتباطات!


سلام. بابا بهتره يه چيزي بگي . اينجوري كه نمي شه!


بذار حالا كه دوست داره، سرخوشانه براي خودش معلق بزنه. تازه قشنگ هم هست. مي توني بهش پيشنهاد غلت زدن روي چمن رو هم بدي.


سلام
خودش بايد به خودش بياد نه با كوبيدن رو شونه هاش


بعضي وقت ها همين بي خودي ها خود به خود ادم رو ميزون مي كنه كاريش نداشته باش


مهارش کن...تو میتونی...بشین یهبار دیگه جنایت و مکافات رو یخون


اين هم راهي است..


سلام
زیاد می یام اینجا ولی درست نمی شناسم میرزا را؛امابه گمانم اینها که گفتی نشانه دلتنگی است و "گفته بودم دلتنگی حرف چندان سادهای هم نیست!"
انوشه


جمعش كن مرتيكه حالمو بهم زدي !!!!
بيخود نبود گفتم عينهون اين عمله هاي ترك ميموني كه يا كشتي ميگيري يا آواز ميخوني !!!!! ولمون كن پاشو برو همين الانه
اولين دختري رو كه ديدي بهش پيشنهاد يك
عدد فين فين اساسي بده و تموم
بعدم بگو رفتي كه خوش رفتي كون لقت
و بعدم بگير بعد از اين همه فين فين كه
دماغت و تفنست باز شده يه كمي كپه ات
را بگذار و از خواب كه پاشي حالت خوبه ...نانا دكتر روت وبلاگستان



صفحه‌ی اول