همه‌ را هر روز رودخانه با خود می‌برد. آگاهی از این فقط زمان می‌برد.


نظرات:

دیدی که فلسفی نوشتی و کسی کامنت نذاشته تا حالا؟ گیج کردن هنر نیست، ساده کردن هنر است. اما گاهی چیزی که ساده است رو که نمی شه ساده تر کرد. بگذریم... موقعی این آگاهی ای که نوشتی حاصل می َشه که سر آدم تو این رودخونه به سنگ بخوره.


جملات كامنت قبلي را قبول ندارم
پيچيدگي ها گاهي لفظي است كه گيج مي كند گاه فلسفي است گاه دروني است گاه زبان است و ...
پيچيدگي هاي نوشتار شما فلسفه زده نيست
پيچيدگي زباني است
هماني كه گاه از آن لذت مي برم گاه سخت مي گيرم بر آن

و اين نوشتارتان براي من ياد آور شعري از نيچه بود و كسي كه گفته بود : اين روزها باد هم مرا با خود نمي برد...


رودخانه هر ثانيه چيزي را مي گذارد . فراموش كردنشان يك عمر مي خواهد.


رها شدم،
چون قايقی تهی
که به شيطنتِ کودکانه ای
بند می گسلد از ساحل و
خشنود ، تن می سپارد به آرامشِ رود.
تخته پاره های شکسته ام را ،
کودکان ،
در آرامشِ پس از بلندای آبشارِ بی قرار ،
هديه می برند برای اٌجاقهای سردِ خانه هايشان.



صفحه‌ی اول