آقای میم چند روزی است گیج میزند. یعنی میخورد به در و دیوار. آقای میم حتی مطمئن نیست امروز چند شنبه است، یا اینکه چند روزش است، یا چند سالش. آقای میم به همهچیز بر و بر نگاه میکند. آقای میم کمی با خودش درگیر است. کمی پیچیده است به خود. آقای میم کمی با خودش غریبه است. نمیداند قرار است چه کند. آقای میم یک آشنای دور است. شاید هم یک خود دور.
آقای میم ده روزی میشود ریشش را نزده است. دلیلی پیدا نکرده است بزند. آقای میم میگوید ریش زدن دلیل میخواهد. البته شاید فردا صبح بزند. او قرار است به دیدن یک آدم محترم برود. آقای میم اعتقاد دارد ژولیده بودن بیاحترامی به دیگران است. آقای میم به آن آقای محترم احترام میگذارد.
آقای میم سر و وضعش را زیاد نمیفهمد. او به سلمانی گفته بود هر کاری دلش میخواهد بکند. حالا زل میزند به آینه و مدل آلمانی موهایش که شبیهاش کرده است به بچههای تخس دوازده سیزده ساله. او آقای سلمانی را هم نمیفهمد.
آقای میم سؤالهای مهمی داشته این چند روز. مثلاً چرا نسل پیرمردهای سرهنگ ارتش شاهنشاهی منقرض نمیشود. آقای میم آنقدر سرهنگ ارتش شاهنشاهی دیده است که فکر میکند درجههای آن ارتش از سرهنگی شروع میشده است. چند سؤال مهم دیگر هم داشته ولی آقای میم فراموششان کرده، ولی یقین دارد آنها هم مهم بودهاند.
آقای میم مطمئن نیست چطور میرزا میشده است. یعنی نمیداند چطور باید دوباره میرزا بشود. آقای میم حوصلهاش سر رفته است. آقای میم این وبلاگ را اجاره میدهد.
آقای میم فکر میکند زندگی یک شوخی است. یک شوخی که آدمها جدی گرفتندش. بعد با وجود اینکه یک شوخی است همدیگر را میرنجانند. بعد باعث میشوند آقای میم در حالی که قیافه جدی گرفته است ته دلش کمی برنجد. آقای میم کمی از دست این شوخی عصبانی است.
کسی یک آقای میم ارزون نمیخواد؟
فردا: آقای میم از همهی کسانی که دلگرمی دادند تشکر میکند. آقای میم خوشحال است این وبلاگ را دارد.
درد و بلای این میرزا بخورد تو سر بدخواهان!
آقای میم به خود مسلط شود که خواندن بلاگش مایهی نشاط درونی ماست!
این (نق) نیزبگذرد. به قول این وری ها "تیک ایت ایزی" آمیرزا
من ميخرم !
آقاي ميم ٍ ارزون يه بار بي دليل ريشت و بزن و يه بار به خود محترمت احترام بذار و بگو گور پدر ديگر محترمان هم كرده ، چشمهات رو هم روي ارتش فسيلان سرهنگ ببند و اين شوخي ٍ زندگي رو هم تو جدي نگير،ببين چقدر مياد رو قيمتت.اون وقت من ميخرم.يك آقاي ميم ٍ به قيمت و مصداق قالي كرمون رو،اگه تو بفروشي.//يا حق
سلام آقاي ميم . انصافا هيبتي كه از خودت تصوير كردني ديدني است. ما را از ديدار ان محروم نفرماييد. اما درمورد بي حوصلگي مال آب و هواست. خيلي ها درگيرش هستند. اين هوا بوي نااميدي مي دهد. تو هم تلاش كن ترمزت را نبري بندازي دور.
ديديم اينجا دات كام شده گفتيم بعد عمري كامنتكي بگذاريم و تبريك بگوييم ديديم آقاي م دلش گرفته است ..
آقاي م من خريدارم , تضمين هم ميدم !!
امتحانش هم مجاني !
سلام.
به این زودی تصمیم به فروش نگیر... چند روز صبر کن... بعد از چند روز که حالت بهتر شد اگر این نوشته ات و جدی بودن و یا نبودن انسانها مرکز توجه ات باشد خواهی فهمید که چه پروسه ای زندگی دیگران را جدی می کند و از جدی گیرنده ها نمی رنجی... آنوقت بیا بنویس که زندگی به اندازه ی نوشتن وبلاگ جدی است.... ما اگر همچنان ندانسته بخواهیم که زندگی کنیم چنین چیزهایی برای سرگرمی زاده و لازم می شوند و نباید سرگرمی ها را فروخت چون آنوقت می دانیم که دلیلی برای زندگی کردن وجود ندارد...
سلام با سبدی پر از احترام
دوست من کاراتو خواندم زيبا بود قلم روانی داری
يه سری هم به من بزن
نظرتو راجع به کارام بگو
يا حق
ميرزا جان، ميرزای عزيز - آقای ميم نازنين!
فکر کنم تلخ بود. زياد.
ديگر نمیدانم چه بگويم. شايد گاهی وقتها کلمهها ديگر فقط میرنجانند. گاهی بايد آدم آنجا باشد، با احتياط (از اين که برنجاندت) دست دوستانهای بدهد يا حتی با ملايمت بزند پشتات، که آقای ميم، نپيچ اينقدر به خودت... اين هم میگذرد، اگر بگذاری.
اقاي ميم بيجا مينمايد كه وبلاگش را اجاره ميدهد. اقاي ميم فقط كمي چاييده! خوب كه شد به اين خيالات اش و اين پست اش حتما ميخندد! چون ميفهمد در دنيا چيز مهمتري از درجه هاي ارتشي هم وجود دارد. حتي مهم تر از ريش زدن و سلماني رفتن!
ولي اقاي ميم را ميخريم. با بالاترين قيمت پيشنهادي!
koja aghaye mimo tahvil begiram?
نه خسته.
همه از روي هم كپي مي كنن ديگه... آقاي ميم.. آقاي ب .. آقاي الف ... خانم شين... يه نوآوري داشته باشين
با درود به آقاي ميم و همه آقايان ميم دنيا!
پريود شديم. فقط همين.
با اينكه معمولا خواننده ام، امروز آمده بودم بگويم بعيد است اينهمه غيبت از شما كه ديدم.............
ولي اين قاطي بودن شما به دل من يكي كه چسبيد!
لذت بردم از خواندنش!
بازار اين آقای ميم ماشالله خوب سکه است ها... اين همه خريدار دست به نقد!
من جای تو باشم ميرزا جان تا تنور داغ است قال قضيه را میکنم.
خوب ...برسيم به گرفتاریهای خودمان...میفرمودی...حالا چقدی زير بنا دارد؟ رهن کامل هم میسر است؟ همسايههاش چطورند؟ ما جمعاً چهار سر عائلهايم. از صابخونهی قبلی هم رضايتنامه دارم. اگر موافق باشید عصری با عيال يک تک پا بياييم بازديد؟
آقاي ميم
ميرزا بودن دردسر دارد حتي به شوخي
"من خوش ندارم همسايه ام به نزديك بيايد
بگذاريد برود به بلندا و دور
گرنه چطور مي تواند ستاره من باشد ؟..
"
نيچه
ستاره تان را آن قسمت خودتان را كه بايد برود به دور تا هوايي تازه كند بگذاريد برود جولان بدهد بخرامد و هر طور كه مي خواهد بر گردد
تغيير ي بدهيد
يادت هست يكي از شبهاي همين تابستان كه داشتم از ماشينت پياده مي شدم و دست خداحافظي ميداديم چه گفتي؟
دقيقا يادم هست كه گفتي" از اين دور باطل بيا بيرون.اين دور باطل فاسدت ميكنه"
كل آن شب و خيلي وقتهاي ديگر به همين دور باطل فكر كردهام، برايت بارها از اين دور و حفرهي تهي گفتهام.قضاوت در بارهي من بماند براي تو.
اما سعي كن كمي با خودت رو راست باشي.همين.
اگه آقای میم محدودیت مذهبی نداشته باشه به نظر میاد باید یه صبح تعطیل کنار کسی که دوستش داره از خواب بیدار شه و هیچ کاری نکنه جز غلت زدن و بوسیدن و حرف زدن و خندیدن و شعر خوندن و فراموش کردن دنیای پشت در ... البته مطمئن نیستم با این کارا میرزا بشه اما مطمئنم انگیزه ریش زدن پیدا می کنه .
معلومه آقای میم کمی خسته است مگرنه میدونه هیچ میرزایی مثل میرزا میم خودمون نمیتونه اینجا بنویسه.
میبخشید امار میرزارو زیاده کاری کردم!
آقاي ميم.......شوخي مسخره اييه ولي انگار چاره اي هم نيست....كاش حداقل رنجاندني در كار نبود
آقای میم و میرزا را بی خیال شوید پسرم و قرارکی با ما بگذارید تا قهوه ای و سیگاری در جوار هم سپری کنیم. کمی غر بزنیم. گاس هم که غیبتی کردیم و حالی بردیم!
آقاي ميم . كاش گاهي مي شد آدم افكار ژوليده اش را هم بدهد به يك سلماني وچشمش را ببندد تا ببيند چه از آب در مي آيد . براي تنوع بد هم نيست . به آينه هم كه نگاهي كني نه اينكه راضي باشي ولي فقط در بهتي !
آقاي ميم ميرزا شدن يك دفعه بيشتر نيست و شما كه هميشه ميرزايي ! :)
آقای میم دچار یکجور بهت سوالهای بی جواب است . یک جور خنثی اییه بی دلیل به گمانم
آقای میم منو یاد کامپیوترم انداخت...
اون زمانی که فن اش گیر کرده بود و سی پی یو ش داغ کرده بود! دقیقا همون خمودگی و کندی رو توش دیدم! چاره کار یه قطره روغن چرخ خیاطی بود که چکوندم وسطش! کی به فکرش میرسه روغن تو فن بریزه؟
یه جوری فن ات رو را بنداز دیگه! راستش منم یه زمانی اینقدر دور برداشته بودم که داشتم داغ میکردم! میم عزیز... یه سوالی دارم...اینکه چقدر باید فکر کرد؟
و یه گلایه دارم! این آقای میم چیز ارزونی نیست! مشتری نیستی چرا تو سر مال میزنی؟!
آقایِ میم عزیز!
از هیچ چیز نرنج! اگر زندگی یک شوخی بیشتر نیست، مطمئن باش که ارزش رنجیدن هم ندارد!
من همیشه پس از آنکه شلیک کردم نگاه می کنم ببینم طرف دوست بود یا غریبه.
متاسفانه یا خوشبختانه "شلیک" حرفِ اول و آخر را برایِ من می زند.
آقایِ میم یک ویژگی جالبی که برایِ مخلوق دارد این است که با همه می تواند کنار بیاید. دشمن ترین دشمنانِ یکدیگر در این قصه ی مجازی، همه ی شان با تو دوست هستند.
این یعنی آقایِ میم ظرفیتِ پذیرش همه جور جانوری را بعنوانِ همکار/دوست/آشنا/رفیق دارد.
پیشنهادِ مخلوقی: همانطور که سلمانی به سر کچل تو می خندد تو هم به سر کچل همه بخند!
(:
حرفها میزنی ها.
آقا جان کسی چیزی نگوید ؛ خودش درست می شود.
آقای میم همینطوری میرزاست یعنی با همین پیچیدن به خود .اگر این بی حوصله گی ها نبود میرزا ، میرزا نشده بود
اگه اجارش ميدي مشتريم....اين زندگي يه شوخيس رو چند وقت قبل زدم ...گفت تو اين طوري ميبينيش يا ميخاي ببيني.
اي آقاي ميم!
ناز نكن. وبلاگتو بنويس. خسته شدي استراحت كن.
به گمانم خيلي ها بخواهند.
...
كمي صبر كنيد. كمي تعطيل كنيد همه چيز را.
...
سفر يا تغيير.
بعدش دوباره سروكله ميرزا پيدا مي شود كه زندگي را به شوخي بگيرد.