یعنی پیرمرد خیابان دربند واقعاً دلیلی نداشت تغییری در بقالی قدیمیاش بدهد؟ یعنی این همه سکون قابل تحمل است؟
آن دو دختر پرادوی بغلی کامرانیه چقدر وقت گذاشته بودند چنان غلیظ آرایش کنند که آن همه شبیه هم شوند؟
واقعاً پلیس سر عباسآباد باورش شد میرویم آپادانا یک کوچهای، شرکتی و زود برگردیم؟
وقتی از راننده تاکسی کنار هفتحوض آدرس پرسیدم چه شد آنهمه با حرارت دستهایش را تکان میداد که برو، بعد بپیچ چپ، بعد...؟ چون هر دو طرف ترک بودیم؟
آن هجده چرخ اتوبان آزادگان واقعاً ما را چون ریز بودیم ندید یا پدرکشتگی داشت که کم مانده بود زیر بگیردمان؟
تابلونویسهای اسلامشهر پارچه از آن بزرگتر نداشتند یا دکتر به پارچهی پنج در پنج آگهی مرکز ترک اعتیادش رضایت داده بود؟
من چرا خیال میکردم رباط کریم یک جایی است وسط مملکت؟
واقعاً این همه آدم در میدان آزادی چه میکنند؟ مگر چه خبر است؟
اینها کی خیال دارند این چاله سربالایی زعفرانیه را پر کنند؟ همان که هر بار مجبور میشوید زمین و زمان را با تمام جد و آبادشان مورد لطف قرار دهید؟
واقعاً در عرض یک روز چقدر میشود دوید؟ شهر را دور زد؟
سلام دوست عزيز چرا اينقدر عجله مي خواهي به كجاي اين ناكجا آباد برسي ؟دنيا همهش همين است و آسمان همه جا يك رنگ پس بايد درون را متحول كرد . به ماهم سر بزن .باي .............................
بابا ماركوپولو هم انقدر ماجرا رو يهو توي يه روز نديده بود .
آنچنان دوندگي هم لازم نيست . خود من با همين چند خط شما كل شهر را دور زدم .
اوووو...وه كه!
جان من راستش رو بگو
قبل از نوشتن این مطلب قرصX نخوردی؟
سلام
اسم سايت خيلي جالب بود چند جا هم شنيده بودم
ما شالله به اين آرشيــــــــــــــــــــــــــو واين همه پيوند و دوست
چي جالب هر روز چند خط مي نويسي
در حد اقل متن، حد اكثر منظور رو ميرسوني
خيلي هنر مي خواد اي ول
بعضي ها رو من نميفهمم كلاسش خيلي بالاست
اون حرف
17 بهمن ماه 1385
و اين آخريش خيلي قشنگ بود، چسبيد
آقا موفق باشيد اگه نفسي باز هم بالا آمد (بالا نه پايين)
حتما باز هم ميام
سخته،ولي شاد باشيد
هر وقت وبلاگتو میخونم به این فکر میکنم که تو عوض شدی یا من تو دوران دانشگاه نشناختمت.؟!؟۱؟
ولی اینو مطمینم که ما همدیگه رو نشناختیم. لا اقل من تو رو! چون درغیر این صورت از بودن در کنار تو بیشتر لذت میبردم...
همیشه شاد و سلامت باشی..
يعني دونستن همه ي اينها اصلا اهميتي داره ؟؟؟
:)
4 اسفندت رو دوست دارم
لبرزي از هيچ!
عالي بود خيال انگيز و رويايي
درمان که کند مرا، که دردم هیچ است!
چقدر غر مي زني تو... بزي...! مملكت جموري... مي باشدها... فكر كردي كجايي كه اين همه رديف كردي...؟
نوشته هاتو خيلي وقته مي خونم چون خيلي وقته لينكي... نگارش باحالي داري... از صراحتت هم خوشمون مياد...
كجايي؟من هر روز صبح با وبلاگ تو كليد ميزنم!
اولين درود نثارت ميرزاي پيكوفسكي! باز هم اينجا خواهم امد!
ميرزا نبينيم نباشي !
دو روز است هيچ مي نويسي ! کلیک های هر صبحمان نا امید می شود و خودمان بیشتر، نه برای فقط نوشتنهایت . برای خودت و نوشتنهایت.
اميدوارم خوب باشيد . خالیتان پر باد . به سلامتی ات ...
سالم ممد! هيچ معلومه چي ميكنو؟ كجا سن؟ اصلا با خودت ناراحات ناباش! خودش خودشو درست ميكنو!
سلام! صبح به خير. نيستي.
يعني ادم نبودي
ديگر تكرار نشود!
عمری دگر ببايد، بعد از وفات ما را
کهاين عمر طی نموديم اندر اميدواری
همه ما لبريز از هيچيم و همه چيز.
عاشق ساده اما پيچيده نوشتنم.همواره شاد باشي و لبريز از خدا -عشق - زندگي ...
آخه اون چاله وسط زعفرانيه رو گذاشتن كه ببينن چند تا م به خ هستن كه م هاي ديگرون رو بله.
راستي من هم اون دوتا دافو ديدم. كثافتا شبيه يه نفر بودن كه منم ميشناسم.
سلام//این قدر دویده ایم که حالا اینجاییم.این قدر ننشسته ایم که هنوز هم سر پا ایستاده ایم،تازه شب که شروع می شود صرف سیر فیه و مافیها می شود،تا آخرین دم همین است که هست.سلامت باشید.// یا حق