دود اسپند در نور چراغهای جلوی بیامو میرقصد. دخترک کمی اسپندش را جلوی ماشین میگرداند، کمی زل میزند به شبکه ماشین، بعد میرود کنار پنجره پسر میایستد. پسر با دختر مشغول خندیدن است. دخترک میرود طرف پنجره دختر و نگاه میکند. میبینم شیشه پایین میآید و دختر اسکناسی مچاله شده میگیراند دستش.
جان من یک سری به فرهنگستان زبان فارسی بزن.
بد جوری لفض قلم می نویسی.
باحالی
مي داني ؟ اما تراژدي واقعي ماييم كه نه اسفند به دست جلوي ماشين ايم و نه اسكناس به دست توي ماشين . ميان و معطل ...
خوش به حال هر سه شان .
+
فضولي : اين لوتا ديگر چيست؟
-------------
میرزا: بر بنده نیز پوشیده است.
سلام
من مدتهاس كه اينجا رو ميخونم ولي امشب اسمتو توي لوتا ديدم و فهميدم كه تركي
برام جالب بود همين!!!!!
موفق باشي...