شاید باید می رفتم هواشناس می‌شدم، کمتر کسی مثل من هوای آسمان را دارد. دارد می بارد، خب ببارد. ایرادش در این است نمی توانم شمعدانی باشم. شمعدانی بودن آفتاب لازم دارد. جا مانده‌‌ام اینجا، قایم شده‌‌ام از زندگی ابلهانه‌ام.

حین برگشتن در اتوبوس اسدآقا (که صدایش می‌کردیم آآمدیر) برایمان آرشین‌مال‌آلان گذاشت. از باکو کیفیت خوبش را گرفته بود. سال‌ها گذشته بود از آخرین باری که دیده بودم فیلم را. تقریباً از اول تا آخر فیلم با همه‌شان می‌خواندم. آن‌قدر این موزیکال خوش است که می‌ارزد فقط برای لذت بردن ازش ترکی آموخت. زبان خمیرمایه است، هنر آن است این زبان خشن را چنان پرداخت کنی که یکی از زیباترین موزیکال‌های دنیا را بسازد، این فیلم تجلی آن است.

دلم می‌خواهد خوش باشم. بنویسم از پنجره که پایین نگاه که می‌کنم گلدان‌های طبقه پایینی را در بالکنش می‌بینم. بنویسم چه ایرادی دارد یک دوربین برداری و بروی از آدم‌های معمولی که می‌خندند فیلم بگیری. بنویسم روزها کوتاهند، سال‌ها هم، عمر هم. بنویسم دلم می‌‌خواهد از قطارها جا بمانم، شب‌ها را در میدان‌ها سر کنم. دلم می‌خواهد برای آن دختری که الان آن طرف دنیا پیش کانگروهاست خیلی چیزها بنویسم.

می‌دانی، حوصله هیچ‌چیز نداری، حوصله رفتن، حوصله ماندن، حوصله تنها بودن و همه‌چیز شکسته هستند و زندگیت پر است از شکست‌‌ها و از هر چه که به تو مربوط است بدت می‌آید. خیلی وقت پیش دختری نوشته بود وقتی دلم می‌گیرد می‌آیم وبلاگت را می‌خواند چون زنده است. دلم می‌خواهد باز خوش باشم، خیلی وقت است تلاش می‌کنم باز مثل آن روزها باشد. می‌خواهم جرأت کنم یک تابه چدنی بخرم، جرأت کنم برای شش‌ماه بعد چیزی بتوانم بگویم. یکی گفته بود امید بزرگترین قدرت آدم‌هاست و بزرگترین ضعف‌شان.


نظرات:

قشنگ مينويسي... دستت درد نكنه


زیبا و عالی بود کل سفر نامه.


راستی این فیلم رو دارید؟ از کجا می تونم گیرش بیارم؟

--------------
میرزا: من ندارم. آن همسفر داشت فقط.



صفحه‌ی اول