سالها کوتاهند این روزها
از همه چیز برشی میزنیم و میدویم
از نوشتهها، از طعمها، از شهرها، از آدمها
دنیا بزرگ است و عقربهها میدوند
و میخواهیم همهچیز را بخوانیم، بچشیم، ببنیم، حس کنیم
پس برش میزنیم
و زندگیمان را از برشها میسازیم
از برشهای رنگارنگ
اخه برش هاي زندگيمون هم برش نيست!
و زيبايي زندگي به هارموني اين برشها و رنگهاشونه!
سلام میرزا
گاهی طعمی آنقدر دل پذیر است
گاهی صدایی آن چنان دل نشین است
گاهی لحظه ای آن قدر دل نواز است
که حتی اگر بریده شود لذتش تا آخر عمر کفاف می کند دل خوشی را
و عجب حالي دارد كولاژ ِ بادباكي با اين كاغذ رنگي ها
زیبا!
و اتفاقاً دغدغه ی این روزهای من است که تکه ها را بزرگ تر کنم.یا بهتر بگویم:دنیایم را کوچک کنم/دستکم اندازه خودم.
برش های ریز ریز بشوند چند تکه ی محدود.
و تکه تکه های خودم کنارم جمع بشوند.
دویدن کمتر/ایستادن و تماشا کردن بیشتر
همین هم نیست که وقتی به چیزی فکر می کنیم، درواقع شروع شده است؟
بزن آقا. جامپ کات بزن. کات خشک شلاقی بزن.
به نظر شما بايد برش هايمان را انتخاب كنيم؟ يا انتخاب هايمان را برش بزنيم؟