امروز از اینجا یک گله کرگدن رد شد، چون بین میز و یخچال تنگ است مجبور شدند بایستند یکی یکی رد شوند، وقتی هر صد و چهل و دو تایشان رد شدند موبایلم زنگ زد. یک آقایی بود که سبیل جوگندمی داشت. از پشت تلفن نمیدیدم چشمانش چه رنگی بودند ولی گمانم خرمایی بودند. پرسید اونجا هیمالیاست؟ گفتم آره. گفت یک گله کرگدن که پای هفتاد و دومیشان میلنگید از اونجا رد شد؟ گفتم نه، اینجا فقط من هستم و سه تا گربه که به یکیشان میگویم یکوری و اون دوتای دیگر اسم ندارند.
زيبا بود...
شب چي خورده بودي جانم؟
میرزا، از خواب پاشو! صبح شده!
خب خدا را شکر حال تان به تر است پسرم.
مفاهيم سورئال !
چقدر نوشته هاتونو رو دوست دارم ، انگار از اعماق وجودتون ميان ...
به گمانم مي توانيد يك كتاب خواندني داستانهاي 100 كلمه اي منتشر كنيد .
خيلي خوب مينويسي. خوشحال ميشم تبادل لينك كنيم
همه چيزتان عجيب و غريب است ! از پيچيدگي تاااااااااااا رد شدن گله كرگدن ها !
كرگدن هاي ما تنها سفر مي كنند ! مال شما چرا گله اي ؟ آنهم با رفيقي كه يك پايش مي لنگد ؟!
كرگدن مي خواهم ! آنهم از نوع ارزانش ! داريد در پستو ؟
فيلهاي صورتي بازيگوشند ! خودم ديده ام از درخت بالا ميروند ! هي بايد بدوم دنبالشان و بيارمشان پايين از بلنديهاي خانه ! چيز كم دردسر تر نداريد ؟
ما به اينا مي گيم : سالاد كلمات (اختصاصي اسكيزوفرني). شوخي كردم بابا .......
سلام خداروشکر که کرگدن ها از روی خطکشی رد شدند وگرنه ممکن بود تلفات می دادین چون گربه ها وقتی رانندگی می کنن تند می رن!
چرا کرگدن؟اینجا خیلی چیزها می تونه جای کرگدن باشه.
كرگدن ها اينجا هم امدن.اما فعلا نيمه نيم قرنه كه توي اتاقم هستن.جا خيلي تنگه.اينجا هيماليا نيست.اما كرگدنها تازه امثال ناقصشون زياد تو جاي گربه دوام نمي يارن!
من ميتونم براي اون دو تاي ديگه اسم انتخاب كنم ها ....
هيچ مهملى نيست كه در آن نشانه اى از حقيقت نباشد....
باز هم از داستانهای بورخس خوانده ای میرزا؟!