صدای میو میویش از آن طرف شنیده میشد. فکر کنم کف دست جا میشد، حنایی بود. نشسته بود بیرون پنجره کف زمین میو میو میکرد. معلوم بود از لای پنکه از کار افتاده اتاق زیرزمین آمده بیرون، حالا مانده بود این طرف پنجره. مادرش هم هی سرش را از لای پرهها میکشید بیرون و به این ریزه میو میکرد. دستآخر مادر هم آمد این طرف و ریزه را برداشت از لای پرهها برد تو. حالا ریزه نشسته بود روی باریکه پشت پنجره. جعبهای که تویش به دنیا آمده بود یک وجب پایینتر بود، میترسید بپرد پایین و باز میو میو میکرد. آخرسر پایش لیز خورد تالاپ افتاد آن تو.
تو هم نشستي نگاه كردي!
اين يعني زندگي ... نگاه كردنش .. به ياد سپاري و تحليلش . وبلاگت چون يك جور ديگر است آدم دلش مي خواهد هر روز صبح با شما شروع كند. اميدوارم اين وبلاگتان هميشه يك جور ديگر باشد و طعم زندگي را كه چشيدنيست ديدني نمايان كنر . ممنون و ... همين
وبلاگ زيبا و پر محتوايي داريد
به ما هم سري بزنيد
با مطلبي به نام اين يعني فاجعه بروز هستم
خوشحال مي شوم نظر شما را در اين باره ببينم
نميشه جايي اسمي از گربه اي بياد و من كامنت نذارم. كلي قربون صدقه اين پست رفتم و اون ريزه هه !
چند بار خواستم سال نو را تبریک بگم . این صفحه مشکل پیدا کرده بود بعد هم که در را بستی و ...
ولی من همچنان آرزوی سال خوش را برای شما دارم .
راستی ماجراهای سفر جالب بود !
میرزا مارکو
خيلي كم مينويسي حداقل 2 بارش كن
ريزه هم بزرگ ميشه ...
كارگران ايران دستگيري محمد صالحي را محكوم مي كنند و خواستار آزادي فوري و بي قيد و شزط وي هستند .
مجموعه لينك ها در ارتباط با دستگيري صالحي:
http://www.kaargar.blogfa.com/post-179.aspx