آدم‌ها سادگی را یک‌سان تعریف می‌کنند. می‌گویند هر چه که زایدی نداشته باشد، نه آرایشی، نه تجملی. دلربایی سادگی در همین است شاید. آن‌جا که زینتی نیست و هر چه هست خود است، خودی که بی‌واسطه فقط به اعتبار وجودش نگاه‌ها را جذب می‌کند. ساده چیزی برای نقد شدن ندارد مگر خود. چیزی برای ارائه ندارد مگر خود. چیزی برای تحسین ندارد مگر خود. ساده برای همین حقیقی است، مقدس است.


نظرات:

كمي جلوتر برويم: اگر آن خود هم نباشد، نه هيچ ماده اي و جسمي، فقط يك باور مجرد. مثلا يك شش وجهي به نشانه اطراف و اكناف جهان (كعبه).
يا يك كاغذ سفيد و يك توده ابر، كه هرچه بخواهي در آن تصور و تصوير كني.
يا يك عشق نه براي چشم و ابرو. و نه براي جسم يا حتي روح. براي يك ياد و خاطره، كه ديگر نيست.
حقيقي؟ و مقدس ؟


برادر سادگي وبلاگت هم مبارك!


قالب وبلاگت رو توجيه نكن!
)چشمك(


بالا بري ،پايين بياي،اين قالب وبلاگ رو دوست نداريم :)


خوبه ها . . . اما خب گاهي اين سادگي حوصله ي آدمو سر ميبره !!!!


مي پرستمش .
به وبلاگم سر بزن. اگر مي تواني نظر بده .


اي ول . عالي شده اينجا .


دوست خوب ، بازار سادگی را بس کساد میبینم گویا سپیدی و بی آرایه بودن از رونق افتاده که خواهان رنگ و لعاب چندین برابر شده گاه می اندیشم پس ساده زیستان و ژرف اندیشان درکجای این دریای زیب و زیور جای دارند؟ تو میدانی؟


سادگي تا جايي كه من ميدونم تشكيل شده ست از آخرين درجه درك انساني از سوژه خلاصه شده. انقدر خلاصه كه تعريف اوليه اش را بتواند در خود بگنجاند. حالا اينكه خطوط اصلي و هويت ساز سوژه از ديد هركس چيست به جاي خود. اما اين تلاش هم براي يافتن اين "خود" كه يافت شدني هم نيست خالي از تضاد نيست. يعني سادگي و اصالت هم ارز اند؟


چه ساده...چه به سادگی گفتند و
اینان را
چه ساده...چه به سادگی کشتند

میرزا جان...من قبلی را بیشتر میدوستیدم! ولی نوشته های جدیدت یه حال و هوای دیگه دارن. درونی ترن و من خوشنودتر!
دوستت دارم...


ساده غلط كرده حقيقي باشد! مقدس و هر كوفت ديگري كه مي خواهد باشد به خودش مربوط است.


ميرزا، تمام اين ها را در توجيه اين كه چرا وب لاگ ات اين ريختي شده مي نويسي؟ يك كلام بگو: « عشقم مي كشد. » خلاص! فكر مي كني آن بيرون دسته دسته از اين آدم ها كه نشسته اند تا ببينند توجيه ات چيست، ‌براي شان چه اهميت دارد كه توجيه ات چه باشد؟ تازه داشته باشد، چه فرقي مي كند؟ مهم اين است كه تو اين طور مي پسندي و همين يعني همه چيز.

-----------------
میرزا: من دلیلی نمی بینم ظاهر جدید اینجا یا اصولا هر چه که به این وبلاگ مربوط است را توجیه کنم چون نیازی نیست. اینجا یک وبلاگ شخصی است و در هیچ مقطعی بنا به پسند مخاطبانش کاری درش انجام نشده و اصولا نظر مثبت یا منفی مخاطبانش تاثیر زیادی در عملکردش ندارد. مشکل این است که من امروز هر چه بنویسم از زاویه ای که شما علاقه دارید بهش نگاه خواهد شد.


كم پيدا شدي ميرزا. در ضمن تمپليت قبليت باحالتر بود.


مگر در نهايت راهي جز اين داريم كه پذيرا باشيم...هر چيزي را به همان شكلي كه هست..خودمان را نيز...در نهايت شايد سادگي دين كساني مي شود كه حقيقت را از دروغ دوستتر مي دارند...و بي رنگي را از نقش...

هرچند ..چه بسا رنگي كه از خلوص است ..و خرقه اي كه از ريا...
كسي چه مي داند..


من سادگی‌ای نمی‌بینم. احترام می‌گذارم البته به کسی که سرزدن به مطب اپتیومتریست ماهر پایتخت را، یا یاد گرفتن الفبای بریل را توصیه کند . اما... من سادگی‌ای اینجا نمی‌بینم.
بیشتر دوستتان خواهم داشت اگر نشانم بدهید.


رفيقي داشتم كه صداي خوبي داشت و سه تار و فلوت ميزد يه بار بهش
گفتم هرمز دلم براي ساز و آوازت تنگ شده يه هوا بزن و بخون
در جوابم گفت همه همينو ميگن هيچ كس منو به خاطر خود ِ خودم دوست نداره همه منو به خاطر ساز و آوازم دوست دارن
راست مي گفت همه همديگر را به خاطر خودشان و چيزهاي ديگر دوست دارن
مگر دوستيهاي واقعي ِ و اقعي


آمیرزا جان
پری روتاب مستوری ندارد
همه ی آدم ها، به نگاهی، پری رویند
وباید دیده شوند
گاهی با آرایش
گاهی هم با پیرایش
که همان "سادگی" باشد


پس اوني كه مي گفت ساده مامان جان است منظورش چي بود؟


میرزا! "حقیقی" و "مقدس" بودن اش رو از کجا درآوردی؟


در مقابل اونهایی هم که اینو به وبلاگت ربط می دن و دوست ندارن، ما باید بگیم که: آقا! ای ول! باحال شده و خوشگل و یونیک. یه طورهایی خیلی هنری شده. یه چیزی هم بهت بگم بد نیست: ببین از وبلاگ اونهایی که می گن خوب شده خوشت می اد یا اونهایی که می گن بد شده. اگه از صفحه ی من خوشت نیاد پس باید حرفم رو قبول نکنی. کما اینکه بهش لقب قرطی داده بودی. :) فکر کنم این طولانی ترین نوشته ی من برای تو بعد از یک سال آشنایی باشه.


ساده مثل اینجا ..ولی خودت اصلا ساده نیستی


با قالب جدید وحدت نمی کنیم !
مخالفان قالب جدید دستاشون ببرن بالا.



اين "خود" كجا هست ميرزا؟
يا گاهي كه هي لفافه ها را مي شكافيم... مي شكافيم...آخرش كدام خود بود؟دنبال چي مي گشتم؟
تمام اش همين زينت ها بود؟ گيريم كه زينت ها از جنس ديگري ...



صفحه‌ی اول