شاید دو سال طولانی باشد، برای دور بودن از هم، برای مرور، برای دلتنگی، برای پشیمانی از صبر نکردن. ولی دو سال کوتاه است، آن‌قدر کوتاه که انگار سالی نگذشته و هیچ‌چیز کهنه نیست، فراموش نشده و هنوز تازه، عشق‌ها، حرف‌ها، خاطره‌ها، اشک‌ها و لبخند‌ها. شاید قرار است زمان حل کند همه‌چیز را، از نو، یا حل نکند و افسوسی شود که آوارش را تا آخر به‌دوش بکشی.


نظرات:

نميدونم اين دو سال حكايت كدام خاطره و مرثيه كدام حادثه و شايد هم جشن كدام رويداد است, اما از زمان اين دزد نابكار پليد بيزارم و هراسان, كه هر چه داريم و هر چه خواهيم داشت همه را به يغما برده.


همیشه عجول بود . حوصله انتظار رو نداشت . قبل از نه ماه و نه روز ونه ساعت بدنیا اومد . اونقدر برای آدم بزرگ شدن عجله داشت که یادش رفت بازی کنه ؛ گرگم به هوا،آلیسا آلیسا . جوانیش سه شیفت کارکرد تا پیری آرومی داشته باشه . هول ولای پیری هیچوقت نذاشت جوانی کنه ، فکر می کرد برای لذت بردن از زندگی همیشه وقت هست . اما وقتی پیری همه چیز رو ازش گرفت . وقتی دندانهاش عاریه شد وپشتش تا برداشت . تنها یه آرزو داشت که فقط یه بار با پاهای خسته و دستهای لرزان آلیسا آلیسا کنه ، بی خبر از اینکه عزرائیل کنارش ایستاده و خیلی عجله دارد .


.......میرزا عزیز.......

زیبا سخن میگوید.

مدتهاست که بی اجازه پیوندتان زدم به جان بی خوابم.
اگه بیای و ببینی و نظر بدی خوشحالم می کنی.
و دیگر این که بیای و بگی که میتونم تو پیوندام نگهتون دارم یا نه.

شادوپایدارباشی.


از تو تعجب ميكنم ميرزا
تو بهتر از هر كسي بايد بدوني كه زمان چيزي رو حل نميكنه
ادمها و هر چيزي كه به اونها تعلق داره يا رسوب ميكنه يا روي زمان ميمونه!


به قول ساقي ميكده كوهستاني http://satgean.com/
"به آن چيزي كه بدست نمي آيد يا حريص ميمانيم يا براي هميشه از زندگي پاكش ميكنيم" من نقش گذر زمان رو اينجا زياد پررنگ نميبينم.


زمان ناب است ، هم بدارش و هم رها كن . هنر تو اين است ...


میرزا جان هنر از غیب خبر دارد و شما از هنر!
رسوایمان کردی


آلمانيا ميگن: زمان درمان کننده همه زخم هاست. من امتحان کردم! راست میگن.


تقریبا همیشه.


:)


من برگشتم با دلی شکسته تر از قبل در خانه ای با این نشانی:

http://roospie-bigonah.blogfa.com/
اگه لینک کردی ممنون میشم آدرسم رو توی لینکدونیتم عوض کنی


به نظرم دوسال خیلی باشد.خیلی...بیشتر.


بی تو اگربه سر شدی
زیر جهان زبر شدی
....


دو سال اصلن چيزي نيست . همانقدر كه برگي در باد ول شود و سر آخر بنشيند بر زمين !‌همين !


:در نهايت زندگي [شايد بشه زندگي رو گذر زمان معني كرد ] همه دردهاي انسان رو درمان ميكنه
و اون قسمت از دردهايي كه زندگي درمان نميكنه مرگ درمان ميكنه
نقل از فيلم "عاشق اسب"


درگيري خونين پليس با زنان در ميدان هفت تير تهران http://irwomen.net/first.php?id=325


زمان چیزی رو حل نمی کنه... ما فقط عادت می کنیم.. همین


از پست مدرن بازی هیچوقت خوشم نمیومد چه براسه الان در سال ۲۰۰۷ که کاملا در غرب از مد افتاده. شاید در سال ۱۹۹۳ کتاب ساختار و تاویل متن برای اونهایی که دسترسی به متون اصلی دریدا و لاکان و فوکو نداشتن جالب میومد، ولی من که کتاب تاریخ جنسیت فوکو رو در سال ۱۹۹۱ بزور استاد تئوری خوندم، از روز اول میدونستم که بیشتر از ۵۰ درصد کارهای این فلاسفه جز ادبیات قشنگ و مد روز چیز دیگیه ای نیست. حتی بنجامین بسیار معقول ترش هم بیشتر به نظر من ادبیات میومد تا فلسفه، ادبیاتی که بزور میخواد بگه فلسفه است. ادبیاتی که یک نکته رو صد بار ولی هر بار به یه صورت جدید میگه. مسئله ایکه از همون موقع توی انستیتوی هنرهای معاصر نظر منو به خودش جلب کرده بود این بود که چرا آکادمی غربی سریع پست مدرنیزمو جذب خودش کرد و به اون شاخ و برگ داد، درحالیکه آلتوزر، لاکان و دبور هیچوقت نتونستن محبوبیت دریدا و فوکو رو پیدا کنن. من مطمئن بودم این گزینش عمدی حتما ریشه ای سیاسی داره، اما نمیدونستم چه ریشه ای و چه سیاستی. خوشبختانه ۹۱۱ و منطق کاملا پست مدرنیستی حاکم بعد از اون روز تابستونی لعنتی یواش یواش مسائلو برام روشن تر کرد. حالا شما بفرمائید پشت سر هزاران آکادمیک غربی از فرانسه گرفته تا انگلیس و آلمان و آمریکا و کانادا و ایتالیا و اسپانیا این مسائل رو بومی کنید و پنبه بزنین. من فکر نمیکنم که این فلسفه گرایی ادبیاتی تقلیدی فایده بخصوصی بجز آماده کردن طبقه متوسط و تحصیلکرده ما برای قبول نابرابری های دنیای جهانی شده امروزی چیزی داشته باشه. بعضی وقتها فکر میکنم چقدر خوبه که مذهب تونسته خیلی ها رو از این شنزار خطرناک بدون اینکه بدونن یا بخوان نجات بده. ولی مطمئنم که بجز مذهب باید درمان دیگری هم برای این بازتولید سابژکتیویتی بی خاصیت باید وجود داشته باشه. شید هم نه...


چند سال پيش به دوستم كه مرگ برادرش از ذهنش بيرون نمي رفت گفتم: از تو تعجب مي كنم..مرگ چرا نداره..

چند وقت پيش خود من به طور جدي درگير سوال شما شدم....اينكه زمان چرا درد منو حل نميكنه؟

شبها فكر به اين سوال خواب رو برده بود تا يك روز دوستم زنگ زد.زيركانه گفت: مرگ چرا نداره...

وقتي قطع كرد منظورشو فهميدم..مرگ انديشه هاي يك انسان

مرگ ارمانهاش....مرگ اخلاقي... مرگ عشق... همه چيز مرگ داره...زمان حلالي براي روح حساس نيست اما يك چيز:

مرگ چرا نداره....



صفحه‌ی اول