بلند بلند خندیدم وقتی دیدم این روزها از همهچیز بیشتر به ابرها فکر میکنم و گوسفندها.
... و گوسفندها هم گريه نميكنن :)
میرزاجان سلام. یک زحمت برای شما داشتم. اگه ممکنه آدرس یا وبسایت آژانس جهانگردی ای که حدود یکسال پیش در وبلاگتان درموردش نوشتید و با آنها به سفر یکماهه ای رفته بودید را برای من میل کنید یا اگر جای بهتری سراغ دارید معرفی کنید. ممنون میشم.
خب زشت نيست اگه بگم منم خندم گرفت ! :)) ! خييلي !باز خوبه شما مي فهمي به چي فكر مي كني من اگه بگم به چيا فكر مي كنم . خب خجالت آوره ولي حقيقت اينه كه من .....
عجب تفاهمي !
به گوسفن هايي خنديدي که ابر شده بودند يا به ابرهايي که مثه گوسفند بودند؟!
(به وبلاگ منم سر بزن)
خرسندم که هر جا میروی به ياد ما هستی.
یعنی چی اصلا" ..تو هم هرچی دلت میخواد به خورد ملت میدی اا
----------------
میرزا: خورد ملت؟
ميرزا فكر كنم بين ابرها دنباله فرشته اي و بين گوسفندام دنبال چوپون! :دي
فرقشون اين هست كه ابرها بع بع نميكنن!
... و گوسفندها هم گريه نميكنن :))))
--------------------------------
برادر، رهسپار خلوتی؟
جدي؟ولي من به اون گرگه فكر مي كنم كه پوست گوسفندرو پوشيده...
خب دوتاش كه يكيه ! ابرا گوسفنداي زمينن تو آسمون هوم ؟ ! شايدم انعكاسشن ! به هر حال به يه چيزي فك مي كني به يه چيز فكر كردنم يعني تمركز و تمركز يعني خارج شدن از محيط مبسوط و جاري شدن در يه نقطه و اينا همش خوبه !ميرزاي پيكوفسكي !
تنها فرقشون اين هست كه ابرها بع بع نميكنن!