تنها همصحبت قله
ابر بود.
هر چه بلندتر تنهاتر و هرچه سبكتر گذراتر ! همصحبت تنهايي ها هميشه گذرانند !!!!!
چه ریسپانس سریعی :دی
چجوریاس؟ :-؟؟
براي سرو هم ماه ... يادت كه نرفته ؟!
زري كوچولو چه زيبا گفته : هر چه بلندتر تنهاتر...
اما معلوم نبود سر چند با قله تو تن نرم و مهربون ابر ست.
خوب است که هر گاه قدم به این وبلاگ بگذاری همه چیز روشن است !!
موجز و گویا و لطیف!!
و
خوش به حال هر دویشان هم ابر که با قله مصاحب است هم قله که سر به ابر ساییده!!ما هیچ کدام نیستیم!
... و موضوع صحبت اين دو ... پرچمي كه من تو قله فرو كردم ... :دي ...
با چنين هم صحبتي كه ديگر تنهايي معنا ندارد.
میرزا! سه سال پیش چنین نوشته هایی می نوشتم. بعدها از اینکه در هر پدیده ای کوچکی دقیق بشم و چیزی کشف کنم بدم اومد. ذهنم رو بدجوری به خودش مشغول می کرد و مجبور می شدم به هر چیز اطرافم مثل عکاس به چشم شکار نگاه کنم. امیدوارم این تو زندگی تو تاثیر نذاشه باشه و راحتی رو و ارامش رو ازت نگرفته باشه. من رو از بقیه جدا می کرد و تو این چیزهای کوچک محبوس می کرد.
I just could recommend to cool down a little . cheers.
------------
میرزا: من دقیق شدن در همین چیزهای کوچک را دوست دارم و لذت می برم. برای من آن زندگی روتین که به زعم تو مهم است و ارزش وقت گذاشتن دارد مهم نیست. برایم خسته کننده است. من زندگی را در این پدیده های کوچک می بینم.
هميشه ميشه به بودن مرغ تخم طلا و چنگ و غول و جك روي ابرها اميدوار بود . اينهمه هم صحبت . بست نيست ؟
پس خدا چكار مي كرده؟
------------
میرزا: خوابش برده بوده.
قله بی اختیار آنجا نشسته... هوم... یاد شازده کوچولو افتادم...
دیوانهی این هرم و قله و ... اینهام!