و کلمه خدا را آفرید...
و انسان کلمه را !
و کلمه تو را آفرید، تو کلمه را و کلمه، کلمه را. و در نهایت تو رفتی و تنها کلمه ماند.
من و تو کلمه ایم. همان کلمه هایی که لای کتابی در کتابخانه ای گرد و خاک می خوریم. حتی کلمه ی کتابهای به قول تو خوب، اما به قول من همه یکسان. ساختن کلمه بیهوده است چون ما خود ساخته ی کلمه ایم. پس شاید همان به خود را برای دمی از این دور خارج کنیم و در هوای خود بی هیچ کلمه ای زندگی کنیم.
و ذهن کلمه را ...ولی چه کسی ذهن را؟
هر دوي آنان را توهم بشر بيمار آفريد....
من به برعكسش اعتقاد دارم..
من كائنات را اينگونه آفريدم.اگر خواستي.بيا و بخوان
بسیار زیبا. در این چند کلمه هم کفر می توانی بخوانی هم ایمان. لذت بردم.
آقا نمیگی یه بدبختی مثل ما فتوبلاگات رو میبینه غصه میخوره؟
و خدا کلمه را احاطه کرد.
آخخخخخخخخخ!
آره...آخه مي خواست شايد بودن خودش رو توجيه كنه...فكر كرد اگه بگه من كلمه ام و خود خودمم و هستم بي دليل...كسي تحويلش نمي گيره...فكر كرد مردم به چيزي كه نفهمند ،ايمان مياورند...
فوق العاده بود ميرزا. اين دو سه كلمه عجب به هم تنيده شده ! از اين بهتر ممكن نبود.
خدا حيرون كار بنده هاش بود
جلل خالق!!
عجب تفکر عمیقی در همین چند کلمه هست، حلاج گونه ، فقط میتونم بگم آفرین، منو خیلی به فکر فرو برد و به نتایج جالبی رسیدم، تلخ و ترسناک اما احتمالا واقعی!!!
خدا دستش بند بود به يك معجزه!