فقد دلیل. دقیقاً عبارتش همین است. نه فقدان دلیل، فقط فقد. انگار دمش را چیده باشی، انگار الف و نون خودشان در کوزه افتادند و دلیلی برای حضور پیدا نکرده‌اند. من چه می‌دانم، آن‌جا نوشته بود، اصطلاح حقوقی است یا بوده. عین هزار حرف دیگر حقوقی‌ها که وقتی می‌روی دفترخانه انگاری حوزه است و آن هم آخوند و دفتر و دست و بلغوز عربی و غیره، می‌میرند به زبان آدم حرف بزنند. کجا بودیم؟ ها، در فقد بودیم. فقد دلیل مال پرونده‌هاست. وقتی دچارش می‌شوند یعنی شاکی باید برود خر بیاورد باقالی بار بزند و متهم رو حوضی برقصد، یعنی شکایت مالید. یعنی شاکی باید با چشم ورم کرده برود و آرزو کند یکی جد و آبای قاضی را بیاورد جلوی چشمش. باز هم پرت افتادم. اصلاً این فقد دلیل را برای چیز دیگری آوردم، در حقیقت یادش افتادم. عصر نشسته بودم روزنامه می‌خواندم، هوا هم خنک بود، یک لیوان شربت آلبالو هم جفت و جور کرده بودم و ولو شده بودم روی نرم‌ترین کاناپه دنیا. یک مقاله‌ای بود در مورد ساتر و چشم چپش و خلاصه احساس روشنفکری هم دست داده بود. یکی زنگ زد و غر زد که بلند شو و تکانی بخور و دنیا را کن فیکون و از این حرف‌ها که حتی اسب آبی را روانه راهپیمایی سندیکای بندتنبان‌بافان می‌کند. همان موقع یاد این حرف افتادم، فقد دلیل.


نظرات:

ببين فكر كردم دچار فقد دليل شدي . گفتم بيايم برات دليل بتراشيم تو دادگاه!


ميگم بيا عاشقه من شو يه دليلي واسه زندگيت پيدا بشه ... خوبه ها


من نفهمیدم حالا دقیقا چه کسی دچار فقد دلیل شده است!؟ به هر حال امیدوارم که خیر باشد. ضمن اینکه این دو جمله بسیار مفرح ذات بودند‌:
"شاکی بايد برود خر بياورد باقالی بار بزند و متهم رو حوضی برقصد"
"اسب آبی را روانه راهپيمايی سنديکای بندتنبان‌بافان می‌کند"
تجسم کردم این صحنه‌ها را و کلی حال داد!

امیدوارم به زودی ببینمت.


اگه بفهمي اين فقد دليل را از كجا آورده اي ، دليل را هم پيدا مي كني!


من هم -ايضاً نمی‌دانم چرا- این‌ها را که می‌خواندم یکهو یاد بیگانه افتادم.
بپا از زور گرمای آفتاب، عربی چیزی نکشی یک وقت.


جالب


سلام ... بعضی وقتها که به فقد مطلب دچار میشم از وب نوشته هات دزدی میکنم
سعی کن راضی باشی ... از نگارشت خوشم میاد پسر ...


هميشه معتقد بوده ام كه نهيليسم بزرگترين و قلت دار ترين و البته تنها فلسفه ي زندگي است... حالا مي فهمم كه به شدت به فقد دليل براي بودن معتقد بوده ام كه در قالب هايي از اين دست تعريف شده است.



صفحه‌ی اول