پس این قطره آخر تنِش بود، یعنی گیلاس می‌تواند لبریز شود. این قطره فرقی دارد لابد. البته تصمیم بر لبریز شدن شاید کمی قبل از قطره بوده باشد. کمی لیمو؟ نه ممنون، مشغول لبریز شدن هستیم. آخر جایی برای یک قطره لیمو هم ندارد. مسأله این است که هیچ‌کس حجم این گیلاس دستش نیست. حالا لبریز می‌شود؟ نمی‌شود؟ وقتش شده؟ نشده؟ شاید هم اصلاً گیلاس نیست، بطری است. آخر بطری‌ها گیج و ویج‌تر از این حرف‌ها هستند که حساب قطره آخر و اول و غیره را داشته باشند. تنش سیری چند؟


نظرات:

تنش اخیرا" کیلو یی شده . از همان وقتی که حساب اندازه از غالب گیلاس به بطری در آمد.
شاید بطری هم نباشد و کپسول پر فشار باشد. سر و ته ندارد و فقط سوراخی است که هر چه بخواهند در آن می تپانند. اصلا نیازی به پرسش نیست که تنش می خواهی یا نه؟ لیمو چطور؟ کارتان با آب پرتقال راه می افتد؟ قطره که گفتی در این کپسول تغییر ماهیت داده است. هر کجا کپسولی دیدی بدان ساکن یا مستاجر آن کپسول تمایلی به ماندن در خانه اش را ندارد. راستی این روز ها همه هر آنچه داخل گیلاس است را می نو شند. شما چطور؟


ميرزا ،ببخشيد اگه ديروز يهو خشمم سرريز كرد تو كامنت!


ميرازي عزيز

حداقل مي گذاشتي خواهرمان ليلا ببيند نوشته را. بعد آن را پاك مي كرديد.
به هر حال بنده هيچ توهيني به كسي نكرده ام.جنابعالي هم اگر خيلي ادهاي حقوق بشرتان مي شود( كه در دانشگاه تهران ياد گرفته ايد) بايد آن كامنت اول بنده را پاك مي كرديد نه اين را چون در اينجا بنده اين حق را براي خودم قائل مي دانم كه به ايشان جواب بدهم.

به هر حال از حركت تبعيض آميزتان كمال تشكر را دارم


دشوار ى زندگي هرگز براي ما ... آسان نمي شود ؟شايد كه آينده از آن ما ...


بطری یا گیلاس .
چه فرقی می کنه
مهم یه چیزی هست که لبریز میشه ...

شایان
صحرای رز


بعد با یکی یکی بخون ....من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه ..صد بار به تو گفتم کم زن دو سه پیمانه


تنش را سیری نمی فروشند. توی دانشگاه که می شد نیرو بر سطح. شاید کیلو بر متر مربعی بفروشند. اصلا تنش را نمی فروشند. مجانی ریخته توی دنیا. یکی بیاید تنش ها را احتکار کند. نکند گران شود. آنوقت دیگر مثل نقل و نبات پیشکش مردم نکنند.


دلم ميگيرد از هجومي كه بي دليل مي تازد ... از فريادي كه ناگهاني در ميان رودي از مردم -- كساني كه ميفهمند -- به جرم شايد تار مويي و رنگ شادي ويرانم كند مثل شيشه هاي ريز دريچه اي كه ميشكند ...
دلم ميگيرد از زندانباني كه نفسهايم را به شماره گرفته است ...
كسي نيست كه مرا بدزدد؟ مرا ببرد به جايي پشت خورشيد ... جايي كه هنوز كسي در آنجا نفس ميكشد...


ساقي اگه ساقي باشه كه پيمانه هم دستشه و پيك هيچ وقت لبريز نميكنه...



صفحه‌ی اول