مأمور گذرنامه تهریش مرتبی دارد. فکر میکنم چه حوصلهای دارد اینهمه برای ریش وقت میگذارد.
- شما مجوز خروج ندارید.
- خب من فکر میکردم دارم وارد مملکت میشوم، این اواخر برای وارد کشور شدن هم مجوز خروج لازم است؟
- نه، ولی مجوز خروج شما همین یکبار بود.
- عجب، بالاخره گذرنامه من را میدهی؟
- بله، ولی مجوز خروج شما باطل شد.
یک خوشآمدگویی هیجانانگیز.
نروژ ویزای هفت روزه می ده معمولن. تو که بیشتر از هفت روز اونجا نبودی؟
-----------
میرزا: صاف هفت روز.
حالا چي ميشه؟
-----------
میرزا: هیچی، روز از نو روزی از نو.
آره این بازی جدیده. من بجای این که از دولت انگلیس مجوز خروج بگیرم برم ایران، باید سفارت ایران در لندن مجوز خروج بگیرم. گستاخی هم حدی داره.
ميخواستي يه كم درمورد خورشيد براش صحبت كني و مدل طلوع كردنش تا يه بار ديگه بهت مجوز بدن!
-------------
میرزا: هوووم، این فکر خوبیه.
سفر به خير ميرزا
به سرزمين گل و بلبل خوش آمدي
سفرنامه حرف نداشت.عالی/محشر/
یعنی چی شما مجوز خروج ندارید ؟
احتمالا طرف قبلا در قسمت خروج کار میکرده . حالا هم بر طبق وظیفه داره کارش را انجام میده . فرقی نمیکنه شما داری خارج میشی یا وارد .
آره اينو به من هم گفت. پاسپورت اونجاييمو واسش رو كردم و گفتم ديگه فضولي نكن
... ايضا نظرات باقي حضار!
خوب بعضی چیزا برا تنوع هم بد نیس
احتمالن خواسته بگه كه گفته باشه
رسيدن بخير ميرزا. ظاهرا آدم چشم و دل پاك گير نياوردي. عوضش اينجا همه چشم و دل پاكند. منتظريم ببينيمت. من كه خيلي مشتاقم ببينم هادي چه مي گفت و تو چه جواب مي دادي.
خوش به حالت كه به خير كذشت. باباي من در اومد تو فرودكاه
جالب است كه شما هرجاي اين كره زمين باشيد همين وقت ها آپديت مي كنيد وبلاگتان را! :)
سفرنامه ی تان را هم خواندیم آقا! رنگش اما از همان اولین کلمات سفید بود تا رنگی!