دخترک شالی آبی روی پیراهنی صورتی به تن دارد. کنار رودخانه ایستاده است. روی آب میدود. سر بلند میکنم و حالا پرنسسی سفیدپوش است. شانهی عریانش را میبوسم و چشمانش را. گربهی شرمگینی است که با نگاهش افسون میکند. دستانش را دور گردنم میاندازد و بوسهای از لبانم میگیرد. فرسنگها آنسوتر چشمانم را باز میکند.
خواب كجا باشد اين
كه از صد روز روشن تر است.
خواب نيست ... رويا است.
زییییییینگ : نمآهنگه ؟!
ميرزا زياد خواب نبين.
چشمهات رو دوباره ببند...:)
"آن سو تر" اش خيلي خوب بود. به اينجا (هشياري) اگر گفته باشي آن سو تر
آرزو بر جوانان (1) عيب نيست
1: منظور از جوانان در اينجا آحاد ملت ميباشد.
شبیه خوابه...