شاید واقعاً آدم روستا می‌شدم، یعنی انگار این تشویش زندگی را حریف نیستم، این تنش‌ها را، این هیجان‌های شهر بزرگ بی در و پیکر را. شاید باید یک چوپان می‌شدم که دغدغه‌اش بیست سی تا گوسفند است و کارش به چرا بردن گله‌اش و نشستن بر روی تخته سنگی و هر از گاهی کلمات را کنار هم چیدن و بایاتی گفتن. شاید نی زدن هم یاد می‌گرفتم.


نظرات:

نوشتت من رو ياد يك قسمت از كتاب ژاندره زيد ميندازه كه ميگه من با هم عصرانم ميانه اي ندارم . . . نوشته ي محبوب من و كتاب محبوبم . . . واسه همين خوشم اومد
موفق باشي


ماهي رو هر وقت از آب بگيري تازه ست ميرزا!
هيبتت رو با كلاه نمدي و چوخا تصور ميكنم..((:


چوپان دروغگو!


تو اگر چوپان هم مي شدي چوپان قصه موسي مي شدي: تو كجايي تا شوم من چاكرت...


من نوشته های شما را دوست دارم میرزا. مدت ها بود که دلم می خواست بگم.


حسرت آدميان پاياني ندارد
هر جا كه باشي ميخ ديگري را به سنگ مي كوبي


در راستاي تحقيق در مورد شغل ها و درآمد هادر آستانه اتمام خدمت مقدس سربازي، اتفاقن به شغل شريف چوپاني هم رسيدم. به راستي هم چوپان ها خوب پول در مي آورند. هر چوپان براي 6 ماه قرار داد مي بندد و پس از سپري شدن مدت پيمان مبلغ هنگفتي مزد مي گيرد كه با توجه به دوري و نزذيكي مرتع از دِه از پانزده تا بيست ميليون در نوسان است. خود بنده تا كنون بيش از چند چوپان كه از دنيا فقط گوسفند چراندن را ياد گرفته اند، سوار بر ماشين هاي آن چناني مشاهده فرموده ام. فلذا به عنوان يك شغل بسيار پردرآمد، چوپان مي شويم! خدا را چه ديدي شايد ما هم روزي رييس دانشگاه تهران شديم. يا حتا ......


و حتي اين هم از مزاياي تكنولوژيه .... و حتي از اون هم بيش‌تر ....


ما هم خيلي وقت است هوس روستا به سرمان زده، روستاي شمال شبيه فيلم به رنگ خدا ...!


منو با خودت ببر شدیدن


اونجا ديگه دختر خوش تيپ نداره...تو هم كه دختر دهاتي پسند نمي كني ميرزا.


مدت ها پيش در يك كوه پيمايي سخت گذارم افتاد به روستاي كوچكي كه عروسي هم داشتند آن روز.يك كف دست روستا بود با مردمي كه ساده بودند.ميرزا عجيب خفقاني مخم را برداشت.بچه ها رفتند با عروس و داماد رقصيدند و شدند شادي آنها.دلم نخواست حتا چوپان شان بشوم.فكر نمي كني اين كه چشم آدم هي به باران و خشكي باشد هم يك مسئله ي بزرگي است....


خوب آدم هرچه قدر هم خوددار باشه حسوديش مي شه به اين اوضاع و احوال!


بيا...من چوپاني را يادت مي دهم


ميرزا! ما هر كدوم يه جزيره ناشناخته و يا روستاي دور افتاده هستيم با شخصيتها و وجوهات مختلف.
قبول داري؟!


ای میزرا ....

چوپانی هم عالمی داره...


كدام قله كدام اوج؟
مرا پناه دهيد اي زنان ساده كامل
كه از وراي پوست، سرانگشت هاي نازكتان
مسير جنبش كيف آور جنيني را
دنبال مي كند
ودر شكاف گريبانتان هميشه هوا
به بوي شير تازه مي آميزد



صفحه‌ی اول