من البته که میدانم خیلی چیزها هست که هنوز سنجیده نشدهاند، مثلاً تعداد زرافههایی که پای چپشان میلنگد، و یا بلندی خرناسهای خرسهای قطبی پس از میل ماهی، من از تمام اینها خبر دارم؛ ولی واقعاً کسی میداند آن ابر سیاهی که امروز حوالی قرهچمن بود و داشت خودش را جمع و جور میکرد که سر و صدا کند و خیسمان کند، همان که دمش را نمیشد ببینی کجا تمام میشد، خب عرضش چقدر بود؟
حتما خيس شدنمان مهمتر از عرض ابر بوده كه بهش توجه نكرديم!
تا حالا شمردي تو هر پرس زرشك پولو چند تا زرشك ميخوري؟؟
واي كه چقدر دلم واسه شمردنشون تنگ شده..
اجازه دارم اينجا صدايش را توي بوق كنم يا نه نمي دانم ؛ چراكه حتي خودم هم كه ادعاي دل سخت داشتم هنوز نمي دانم با كدامين اميد بايستي از زير اين ياس جان بدر ببرم!!!
ولي حتی بي اجازه ؛ اينجا مي گويم ...
چقدر دلم می خواهد بازم همه جیز جالب بود و هر خندهای طعمی تازه داشت. مثل اون ابر سیاه یا آواز عاشقانه زنبور عسل احمق...
یه جا خوندم برق خوندی منم مثل تو.چه کار می کنی که هنوز سیاهی ابرا یادت مونده. نصیحت نکن.
----------------
میرزا: هر از گاهی فراموش کردن همه چیز.
آنطور كه از احوالات ميرزا پيداست بر مي آيد كه غلط نكنم دوباره در ريتم " قاطي پاطي " فرو رفته اند. زت زياد!
اصلاً ابرها رو ليتري ميسنجند ؟ يا طولي و حجمي ؟
دو پست اخیرتان طعم به میدهد برایم
راست ش ما احتمال می دهیم آن طفلک فکر کرده وجود شما در مهمانی اش مثمرثمرتر است تا کنسرت. یا این که به شما در مهمانی اش بیش تر خوش می گذرد. یا حتا به خودش بیش تر خوش می گذرد. یا به محسن این جوری بیش تر خوش می گذرد! چه می دانم! گاس هم که مجبور بوده، لابد تا حالا مجبور نبودی!
سلام.واقعا من از اينكه اينهمه فرصت را براي ديدن و خواندن وبلاگ شما از دست دادم خودم رو نميبخشم.البته فقط به خاطر عدم اطلاع من از وجود اين خانه ي مصفا بود.واقعا زيبا مينويسيد و حرفه اي. ممنون.باقي بقايت
:)))))))))))))))))))))))))))))
امان از دست تو میرزا! چقدر خندیدم. چیزی میخواستم بگم که با ادباش اینگونه است:
اگر کس بیکار و بیعاری پیدا کردی که خرناسهای خرس را در این گیر و دار که انسانها فله فله در جای جای زمین کشته میشوند و کسی به تعدادشان توجه نمی کند، بشمارد خبرم کن تا بگویم تعداد موهای تن مرا بشمارد.
جناب میرزا
با خوندن این یادداست شما، یاد زنده یاد احمد شاملو افتادم. حالا چرا، نمی دونم.
شاید به خاطر شیوه ی نگارش و شاید هم به خاطر حال و هوای آن. به هر حال زنده باشی.
پاکدل
از اينكه تازگيها انقدر ديوانه شدي خوشحالم ميرزا .
شما هم ديديد؟ من هم ديدمش!
چقدر سواللتون خوشحال كننده بود , من از بچگي به اين چيزها فكر مي كردم ولي همه به من خنديدند. در طول عمر كوتاهم فقط با آميلي پولن همدردي كرده بودم و حالا با شما ! يه پيشنهاد دارم براي عرض اون ابر و هر ابر ديگه اي : دنبال سايه ي ابر روي زمين بگرديد . ميشه از اندازه ي سايه و اندازه ي ابر رو حدس زد !
خودم هم يه سوال در مورد زرافه ها داشتم :
يك زرافه چطور آب مي خوره كه در فاصله ي خوردن قورت دوم , قورت اول سر نمي خوره ؟
فهميدين منظورمو؟
بازم ميتونم سوالامو باهاتون در ميون بذارم؟
------------
میرزا: متاسفانه من هم نمی دانم زرافه قلپ اول را چه می کند، ولی باز هم اگه سوالی بود بپرسید، شاید کسی که اینجا را می خواند جوابش را بلد باشد و نجاتمان بدهد. دو نقطه دی.
خیلی خوب پستی بود ، خیلی ...
میدونی ، مثل لحاف کلفتیه که شبای سرد زمستون رو سرت میکشی