ابلهانه‌ترین قسمتش اینجاست که وقتی می‌گویند سر کلاف را بگیر و برو نمی‌گویند حالا که رسیدیم به یک گلوله کاموا چه غلطی باید بکنیم.


نظرات:

خیلی کارها می شود کرد. مثلا می توانی باهاش فوتبال بازی کنی؛ می توانی یک پیراهن کاموایی برای خودت ببافی؛ اصلا می توانی بزنی کله همان کسی که گفته سر کلاف را بگیر...


معرکه ای به خدا


خیلی فکر کردم کاری که هیچ وقت نمیکنم بعدش فهمیدم اونا که نباید بگن با این گلوله چی کار میشه کرد خودت باید فکر کنی


گوشت را بیاور جلو . به من گفتند دو راه داری و انتخاب با خودت است . می توانی گلوله را جمع کنی تا ردی از کاموا نماند و هیچ کس هم به جایی که تو هستی نرسد ... یا می توانی جلوتر بروی و پشت سرت گلوله را باز کنی تا دیگرانی جا پای تو بگذارند و راحت تر پیش بیایند ...حالا میل خودت ...


نخير ابلهانه ترين قسمتش همون اولشه
واوني كه سر كلافو بگيره و بره ابله تر از اونه كه به ابلهانه بودن اين پيشنهاد پي ببره


من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد // وز خواب خوش هستي بيدار نخواهم شد **** امروز چنان مستم از باده ي دوشينه // تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد **** تا هست ز نيك و بد در كيسه ي من نقدي // در كوي جوانمردي عيّار نخواهم شد **** آن رفت كه مي رفتم در صومعه هر باري // جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد **** از توبه و قرّابي بيزار شدم، ليكن // از رندي و قلاّشي بيزار نخواهم شد **** چون يار من او باشد بي يار نخواهم ماند // چون غمخورم او باشد غمخوار نخواهم شد **** تا دلبرم او باشد دل بر دگري ننهم // تا غمخورم او باشد غمخوار نخواهم داشت **** چون ساخته ي دردم در حلقه نيارامم // چون سوخته ي عشقم در ناز نخواهم شد **** تا هست عراقي را در درگه او بازي // بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد == عراقي همداني


سهل نيست، سخت هم نيست ولي بايد از اول كلاف ميدونستيم كه قراره چه بلايي بشه؟
قهرمان محوري و دنبال كردن اينها كاريه كه با ادبيات به خوردمون رفته
ولي حتي يه بچه گربه هم ميدنه كه با مشكلش چه كنه !


میرزا جان
اگه منظورت زندگیه، بدون که هیچوقت به اون گلوله کاموا نخواهی رسید. به فرض محال هم که برسی، خوب تازه باید از خودت خلاقیت نشون بدی.

پاکدل


اولین بارمه اینجا سر می زنم.چقدر قشنگ می نویسین.


ایول آقای میرزه! دم شما گرم
ببخشید جو گرفت لحن یکهو برگشت!!


ایول آقای میرزا، ایول!


قلش بده عزيزم
قدم به قدم بپرس تا بگم


عجیب است آقا میرزا ، پُستی در همین باب داشتیم ، شاید هنوز هم روی صفحه مان باشد ، در مورد همین گوله ی کاموایی بود که بهش می رسیم ، خوشمان می آید بخوانید ؛


یه گاز محکم!
قورت هم میشه داد! شاید اونجوری دل قدری آروم بگیره!


فلش دادي؟



صفحه‌ی اول