از بالا که نگاه می‌کنی انگاری یک دایره ریزه میزه است وسط یک گردی بزرگتر. همان گردی گلدار که کمی لبه‌هایش را به بالا خم کرده است تا این ظریف را حفظ کند و او هم لرزان میانه‌‌ی میدان. کمی که بلند می‌شود باریک می‌کند، سه نوار طلایی دور خود می‌پیچد، نوار اول نازک و بعدی نه چندان و آخر باز نازک. شاید یک نوار هم نصیب لبه‌ی استکان کمر باریک ما باشد که نعلبکی پناهش داده از کتری پر سر و صدا. یکی از سینی‌های بیضی کوچک، به همان اندازه که نعلبکی بتواند چرخی بزند هم آماده است و دو سه حبه قند شکسته. منتظرند برای چای لب‌سوز و لب‌دوز که دم بکشد.


نظرات:

زرشک !!!!


آب زرشک


آخ گفتي!


با سلام به فعالان جبهه فرهنگی وبلاگ نویس
با توجه به تغییراتی که قرار است در وبلاگ (شبیخون ) ایجاد شود می خواهیم تعدادی از لینک هایی که شامل مطالب ناب و متنوع در جبهه فرهنگی باشد را در پیوندها قرار دهیم .... در صورت تمایل_شما نیز موضوعاتی از وبلاگ تون که تصور می کنید در این حیطه ها می باشد را برای ما لینک کنید
باتشکر


دارم بخار میشوم میرزا اما تو آنوقت از چای لبسوز و لبدوز اعما احشاء و مقدمات و موخرات آن می نویسی . فی الواقع دلت به حال ما نسوخته انگار


انگار صفت سوم یادتون رفته.
چای باید لب سوز و لب دوز و لبریز باشد.

پاکدل


نگاه جالبي به موضوعي داري كه براي خيلي از ما ، يك چيز روزمره شده


سلام...همیشه میام اینجا رو می خونم...کمتر نظر می دم....ولی امروز فوق العاده بود...مرسی!



صفحه‌ی اول