این همان آشوب است، آشوب زندگان که بر تمام وجوه‌ات مسلط می‌شود. بر بودن، بر دیدن، بر شنیدن، بر هذیان. مزخرفات بر آوازها و نوشته‌هایت حاکم و زیر این آشوب، مشق نفرت. باز همان پرسش‌های آزاردهنده که انسان مقدس است؟ آن دیگری چطور؟ ...و آن دیگری؟ که اگر آری پس چرا مرگ و اگر نه چرا زندگی؟


نظرات:

این آشوب آشوبِ صورتک هاست. زندگان مشق عشق می نویسند...


انسان خائن بود به تقدس خود و هم زندگي و هم مرگ تاوان خيانت اوست كه اگر زنده بماند مشق نفرت كند و گر آشوب زايد بميرد!


ميدوني من خودم نميدونستم شعره ! جدي مي گم ، براي خودم همه واگويه كردن گفتگو هاي تنهايي ام بود !


هه؟
میرزا ، حالش خوبه؟
منظورت این نیست که برداشت جدی از این متن - احیاناً- بکنیم؟


الو اینجا یعنی آنجا منظورم همان جا غیر از اینجایی است که من هستم کسی نوشته مرا می خواند ؟


خوب سولات فطرت دوم هم باید ذهن ادم رو دگیر کنه به خیالم



صفحه‌ی اول