انگار یک دنیا لحظههای تکهتکه زنجیر شدهاند پی هم و اسمش را گذاشتیم زندگی. لحظههای خوب، بعد بد، بعد بد، بعد خوب. شاید هم نه، نه، آره، نه. ولی هر از گاهی پشت سر هم مینویسد هرگز، هرگز، هرگز... انگار قرار نیست نوبت همیشه بیاید، که بنویسد همیشه، همیشه... چرا یک لبخند قسمت نیست؟
و هیچ لاکی هم.
همیشه مال بعدشه!
تو تين روزها انگار موزيك متنت بد جوري غمناك و سودايي شده رفيق مسافر!
اگر هميشه اي در كار بود چرا زندگي؟!
رو بیشتر می پسندم...
میرزا جان ، گلایه نکن.
شاید که چو وا بینی
خیر تو در این باشد.
پاکدل
گفته هفتم . نیشخند نیشخند نیشخند
ميرزا يه سوال ميپرسم، صادقانه جواب بده: اگر هميشه را ببيني باور ميكني؟
سلام دوسته عزیزم
خوبی؟
وبلاگ ساده ای داری
میدونی وقتی اومدم توش یاده چی افتادم
یاده روزنامه های قدیمی ایران...
نوشته های قدیمی...
هییییی....
بوی گذشته میده...
ببین زندگی هیچوقت یه چیزو ثابت نمینوسه...
بعضی وقتا همیشه...هرگز...بد..خوب...بد...هرگز....همیشه....لبخند....قهقهه...و..........
زنگی مخلوطی از ایناست...
این برای من به اثبات رسیده که:
بعد از هر شکستی یه شادی بزرگ هست...
فعلا...
همیشه عذابت خواهد داد عذاب همیشه...!
همیشه همینطور بوده
cheghadr boghzamo control kardam vaghti dashtam bahat harf mizadam...va che tofani shod vaghti ghat kardam :(
نميخواهم بنويسم خوب بود و خوب توصيف كرده بوديد و اينا.
ميخواهم بگويم: واقعا.