آن دورها یک تکه ابر است، پنبهاش را زدهاند و تکهتکه زیر نور غروب زرد شده. اتوبان کمی جلوتر به چپ میپیچد و خلوت خلوت. دست راست یک تپه است، از آنهایی که برای کشیدن جاده نصفشان میکنند و جان میدهند برای دانشجوهای زمینشناسی که بیایند لایههای تپه را ببینند. درست همانجا که تپه تمام میشود یک تابلوی زرد کوتاهی زمین کاشتهاند. رویش نوشتند «دهداری روستای قرهداش سفر خوشی را برای شما آرزو میکند». لابد خیال میکنی از کنار تابلو یک مالرو خاکی جدا میشود و میرود. ولی نه، گاردریلها دنبال هم میروند و آن حوالی هیچ خاکی نیست که از راه جدا شود.
کدخدا هوس کرده بوده، آمده کاشته.
چه خوش دارم وقتی میایم اینجا درست به موقع آپدیت شده حالی اساسی می هد ! خوشمان میاید از اینجا ... البت با اجازه !
یا روستایی بوده، کسی هوس کرده رویش اتوبان بکارد.
اینجا برای من تا همیشه بو اقاقی می دهد , بوی شبهای مهتابی و صدای ساز , اینجا برای من همیشه پر از کرگدن های صورتیست ...
ميرزاي عزيز ، اين قره داش مالرواش چند صد متر قبل از آن تابلو جدا مي شود .
در ضمن لينكدوني بلاگ اسپاتمان هم طي يك سلسله خوش شانسي پي در پي به مباركي پيدا شد و اتفاقا به ضرس قاطع ، بدون فوت وقت لينكت كرديم ، به زور ، يه سري بزن ، ما را جوگير كردي باز شعر صادر كرديم ...
خدای به آن بزرگی را چرا نمی گی؟
یه روز هوس کرد و دنیا را آفرید.
این کدخدا هم هوس کرده و یه تابلو کاشته.
خوب شاید داره تمرین خدایی می کنه.
پاکدل
با عرض سلام،اميدوارم هميشه موفق باشيد.از مطالب خواندني سايتتون استفاده كردم.اگر دوست داشتيد،تبادل لينك داشته باشيم،به وبلاگ من سري بزنيد و بعد از بررسي اعلام نمائيد.با تشكر حسنلوئي،مدير وبلاگ آينه نگاه دانشجو
www.bedane.coo.ir
www.bedane.mihanblog.com
وبلاکت یه جوریه، مثل زندگی.
میرزا شما هم توی همایش بودید ( حسینیه ارشاد !) یا من اشتباه کرده ام . کسی ر ا از دور دیدم که زیاده به شما شبیه بود اما ... دو دل ام
به تازگی با وبلاگتون آشنا شدم.به دلم نشست.سر فرصت همه رو خواهم خوند.موید و پاینده باشید.
خوشا به صفایش!
شما را به خاطر خدا ميرزا از روزمرگي خلاص بشيد.موفق باشيد