این شبها رویا زیاد میبینم. هر بار چشمهایت میخندند، انگار شادیت از من نیست، شاید هست. دستم را میگیری، دستت را میگیرم. شبی موهایت را از پشت بستهای، شبی آزادند، شبی لباسی نیلی تن داری، شبی ابریشم. آن شب سفید پوشیده بودی، بلند، بلندتر؛ با بوسهات بیدار شدهام. دیشب کنارت ایستاده بودم و میخندیدم که بیدار شدم. صبحها در تخت میمانم و به هیچچیز لبخند میزنم.
والله ما که قبلا هشدار داده بودیم که خوابهای ایشان بیشتر رویاهای صادقه هستند تا کابوس های بی سر و ته!
این به هیچ چیز لبخند زدن ها خیلی می چسبد...هرچند گاهی غم انگیز هم می شوند.
اي دريغ. ديدي! هيچ همه جا اول است. حتي قبل از خودش. زودتر از همه مي رسد. فقط تماشا كن. هيچ مگو!
نمی دونم چطور میشه از این خوابها بیدار شد و لبخند زد ... یا من چرا با اشک بیدار میشم ...
دوره دوره ي خواب بيني است . خواب هاي صد من يه غاز .
هيچ را يافتي؟
هر نفس جلوه ای دیگر دارد. آرام آرام می آید. با نهایت آرامشش لبخندی می زند... و آتش است که در دلت زبانه می کشد.
هی
کسی نیست تا نگاهش کنم
هی دنیا
چقدر تنها شدیم
دوست من تبادل لینک نیم؟
یا لینکت کنم
اجازه بده.همین
ميرزا باشگاه ضد حال را تو خودت مديري در اين افتضاح چند روز ه ... سوت خوشي را بكش كه كف كرديم
ممنونم بابت راهنماییتون برای ار اس اس...
هر روز به تو..به هیچ..به توی هیچ..به هیچی که تو باشی..لبخند می زنم...
کاش آنکه در خواب می بینم را در واقع هم می شد ببینم... افسوس!
قرصاتو نخوردی؟
دلتنگي كه مي آيد امان از آدم مي برد ، فغان اگر براي كسي باشد كه هنوز منتظري برايش !
شتر در خواب بیند پنبه دانه
...
میرزا جان، شوخی کردم. به دل نگیری.
فکر می کنم یواش یواش باید دست به کار شی. تو به یک همسفر نیاز مبرم داری :)
پاکدل