احساس هم کهنه می‌شود. تو بگو غبار زمان، من بگویم آشوب زندگی. شاید حین قدم زدن، تماشای مردم پیاده‌رو یا یک فنجان چای لحظه‌ای یادت بیاید، با تمام شور و شوقش، با تمام خاطرات سیاه و سفید. خیال است دیگر، آزاد است.


نظرات:

kanad achib gedecek
kush gibi hayal gibi


شعر از : yusuf hayalogli


ترجمه شعر پایین :

پر گشوده خواهد رفت
همچون پرنده ، همچون خیال

( 121-121 جنابلارینن اجازه سیله )


شیفته ی این باز زندگی کردن لحظه های گذشته ام ...


زنده باد پاكدل!
اين را براي تيكه پاياني"خيال است ديگر، آزاد است" نوشتم.
ممنون از ترجمه ات. حالا مخاطب عام شد.
تو خود ِ ميرزا هستي يعني؟
------------------
میرزا: البته که نیست. او پاکدل است، من میرزا. دیوانه ام که برای خودم با اسم دیگر کامنت بگذارم؟


:-(


:-)
جهان همين است
اخم نكرده بودم
بايد فونت را به فارسي برميگردوندم تا پرانتز باز بذاره، بسته گذاشته بود شده بود اخم
جهان همين است يك پرانتز فاصله بين دو حس
لبخند بود براي ترجمه شعر كه يادم رفته بود آخر كامنت قبل اضاف كنم
جهان همين است كروي ولي مسطح


دم برسان يا نفس!


احساس کهنه که می شود هیچ .. تمام هم می شود ... من همیشه می ترسیدم عادت بشود برام .. که شد ... روزهاست که دیگر دلم برای چشم هاش نمی لرزد ... که دیگر تنم از لمس نوازش دستهاش داغ نمی شود ...


من هنوز با تو قهرم
---------------
میرزا:؟!



صفحه‌ی اول