این سوی اطلس دیرتر خاموش می‌شود خورشید، آن‌ سو زودتر سر می‌زند از کنار آسمان.


نظرات:

اولين بار شرق را روشن كرد


شايد به اين خاطر باشد كه آنجا اوين دركه ندارد كه يك مشت علاف منتظر غروب آن چفت هم چپيده در سنگهاي كج و كوله و بلكه هم تيز باشند كه تماشايش كنند و خيال برشان دارد كه واي چه رمانتيك و بعدش هم گله اي بريزند تجريش خط ميني بوس هاي سبلان دردشت در بستي بگيرند و تا آنجا هم بزن و برقص..دي


ميرزا من حتي شنيده ام اختلاف ساعتها هم از همينجا پيدا شده اند
فعلا اين موضوع بين خودمان باشد تا اندكي تحقيق كنم و سخن به ياوگي نگفته باشم كه اسباب تفرقه ميشود خداي ناخواسته


به كلبه ما هم سري بزن ميرزا
جهان گيج ميزند
ما بدتر
مگر ما غير جهانيم
هوم
----------------------نهانيم-
نه آنيم
كيانيم
---------------------نهانيم-


از عصر چهارشنبه از خانه خارج نشده ايم، به عبارتي پشت اين رايانه نشسته ايم و هي مي چرخيم تا بعد، و اين بعد هيچ وقت نمي آيد اما!

شارژ اينترنت كه تلفني شده و سیگار هم به وفور در فريزر موجود مي باشد. مي ماند چاي و قهوه و شربت ويمتو و فوستر كلاركس كه در دنياي فمنيستي ما به طرفه العيني حاضر مي شود، البته اگر ما نيوتن بازي در نياوريم و در حال زل زدن به صفحه ميرزا خاك سيگارمان را روي قهوه نيم داغ نريخته باشيم.

سر زدن به بعضي وبلاگ ها هم كه اعتياد شده برايمان. گرم شدن شربت هاي خنك و يخ كردن چاي و قهوه هم اصولا تفهيم مفاهيم شده برايمان.

سري به وبلاگ ميرزا زديم، از به جان هم انداختن سگ و گربه تا فلسفه نيمه خالي ليوان مطلب داشت گشتي زديم و بلاغتي فرموديم و خروج.

فلز الدوله چند روزي است آفتابي نمي شود، نگرانش هستيم، ترسيم كه سايه اش قصد جانش كرده باشد، توصيه كرده بوديم پشت سرشان را بپايند تا جسد لهيده نشوند خداي ناكرده.

خروس الدوله ارگاسيده هم كه جنگ و جدال راه انداخته كه تپه حقيقت را پيدا كرده است و آن مرد کاشانی را كه بر روي ارابه خدايان بين گل پيچك و قرن به هروله افتاده بود را رهانده است از سرطان عزلت.

نرغال الدوله خاکستر هم كه حسابي توي كار تقسيم غنائم بين خدايان و گرگان و گوسپندان و ترسيم خطوط تناظر يك به يك گرگ به گرگ، انسان به خدا، خدا به انسان و گوسپند به گرگ و الي ماشاالله بوده است. كتابت شوري مي نمود به غلظت ملاحت بالا حتا از بحر الميت و اين اورماي خودمان كه فلامنگو دارد هم.

يوزپلنگ هم پوست انداخته بود و زيبا تر شده بود راز آرامش ذهن را گفته بود و اين كه ذهن منفك، سه حرف است و بحر النجم هم كه اميد و نااميدي و بانوي سلطه پذير و ناپذير را صورتگري فرموده بودند كه تفهيم نشديم آن عبارت پاياني را، كه اعتراف خوب است و پيشاني را آرام مي كند شنيده ام، حتا شنيده ام اعتراف مثل خاك سرد مي ماند و بين ابروان را صفا مي دهد.

بماند!

باقي عزيزان هم كه وضعيت بهتري از ما نداشته اند انگار وحشـــىـــىـــی كه همچنان دور زده بود در تارنمايان و مناظره هاي جفت جفت فرموده بود و گاربينو دود سيگار راه انداخته بود وسط اين همه اكسيژن لاعلاج.

قهوه خانه سنتي همچنان برقرار بود و خمره عشق هم برايش هيچ فرقي نكرده بود كه با ما بدود يا تنها تا هيچستان، چه پرتوقع هستيم ما!

خاتون يونجه فهم از 26 اكتبر تشريف برده اند روي ماه خدايان را بوسه كنند به چشم معشوقه‌گي كه هنوز برنگشته اند تا الان كه ما مي نويسيم، اندكي نگران خاطر شده ايم انگار!

اسماعيل اتاق 14 هم زير تيغ ابراهيم منتظر ارسال چهارپايي از جانب خداوند بود كه خود را برهاند با آمال 13 خطي كه ما را اميدوار كرد كه حالا حالا ها اوضاع مساعد است انشاالله.

پسر آبستن نصيحت كرده بود و دختر عاقل نو نكرده بود محتويات جيب كتش را. يكي از رفقا هم كركره مغازه را كشيده بود پايين كه واي قيصر امين پور رفت و تمام حشرات سياه پوشيده بودند گمان كنم!

ما همچنان مي چرخيديم و مي نوشيديم و مي خورديم و دود مي كرديم و پست هاي جديد هوا مي كرديم و نظرهاي جديد مي چسبانيديم و در جنگها شركت مي كرديم و صلح مي داديم و گيج مي نموديم البت! هرچند جاگوار و دوستانش هی تیک غیبت میخوردند هر روز.

پيراهن راه راه و شلوار جين خاكستري را توي لباسشويي بندازيد لطفا، فردا اول هفته است در ايران، من عاشق ارباب رجوع سمج هستم.


اطلس جغرافیایی یا اقیانوسش یا هر دو؟
باحالی میرزا.خیلی.


جايتان خالي تو باغ نشستيم و يك ليوان چاي داغ و خامه و پنير و نان داغي كه صبح علي الطلوع ابتياع كرديم از قرار قرصي 100 تومان براي سنگگك. با مرباي به از آنهايي كه مامان بزرگ تو تنگ هاي شيشه اي تپل درست ميكند خورديم داريم رفع خطر ميكنيم از خانه پدري ديرمان شده تازه بنزين هم نداريم ... فقط معمول الامور عادت داشتيم كه صبح اول وقت اينجا را بخوانيم و برويم كه خاك بر فرق اين اختلاف ساعات كنند كه ... هوا ابري است و گمانم از غبار محلي رد كرده ... جايتان خالي ميرزا . هم خودت هم پست هاي نيمه شب به وقت تهران
------------------
میرزا: لعنت به فاصله



صفحه‌ی اول