آخر نمانده دیگر. کوچه باغ می‌خواهد باریک، خلوت که ناغافل سینه به سینه شوند. سبیل قیطانی می‌خواهد و کتی که روی شانه‌ها تاب بخورد. تسبیح شاه مقصود می‌خواهد که ده قدم بعد دور بردارد بخوابد پشت دستش، دودل برگردد پشت سر را نگاه کند. آنجا هم ملوک باید باشد که هنوز منتظر نگاه ایستاده است، که بلافاصله رو بگیرد به آن‌طرف، چادر را بکشد جلوی خنده‌اش، ناز کند. نمانده دیگر.


نظرات:

kafshe ghaisarietan ma ra koshte ast mirza!


سبيل كه تاب ميدهد دل ما بدجور حالي به حالي ميشود.لا مروت فكر اين قلب چاك چاك را نميكند كه.شما هم نمك روي زخم ما نپاش.خوبيت ندارد ها.


دل می خواهد میرزا، که تاب بیاورد پهنای کوچه را
خون می خواهد میرزا که به جوش بیاید و گوش میخواهد که نیوش کند عقرب زلف کجش با قمر قرینه را، که تا قمر در عقرب باشد حال به همین منوال است میرزا


نمانده ديگر ...
حالا ديگر طنازي اين ها نيست كم مانده يقه طرف را بگيرند ....


نه سبيل قيطانی می‌خواهد، نه کفش قيصری. مرد می‌خواهد. حالا بماند که نسل ملوک منقرض‌شده.


"ده قدم بعد دور بردارد بخوابد پشت دستش، دودل برگردد پشت سر را نگاه کند. "

کیش مات کردی با این یکی . دوباره بچینم ؟


"ده قدم بعد دور بردارد بخوابد پشت دستش، دودل برگردد پشت سر را نگاه کند. "

کیش مات کردی با این یکی . دوباره بچینم به افتخارت ؟


کوچه آشتی کنان ...


نه نمي ماند وامانده و الا من الان عاشق بوي عرق خوري هاي بهروز وثوق هستم و كنعان كياني توي داش اكل و بهمن مفيد
واي واي
نمانده است ديگر


کوچه باغ می خواهی باید بروی طرشت!


ميرزا جان خوابمان مي آيد انگار
خوراك امروزمان هم بنويس بخوابم انگار
ميترسيم بخوابيم و واژه هاتان خواب ببينيم
ما مصلحت در آن ميبينيم كتابت فرماييد
راستي اين مدادتو از كجا خريدي
قشنگ مينويسد انگار
قشنگ سر مي خورد انگار ميرزا
اين قشنگ يعني چه ميرزا
همان تعبير عجيب غريب زشتيه
يا يه كم فلسفيتره
ياللا ميرزا دستي بجنبان يكشنبه ميشود بغتتا"
آنسوي اطلس اما شنبه است انگار


نمی دونم چرا خیلی وقت بود اینجا نیومده بودم میرزا! فکر می کردم دیگه نمی نویسن! هر چند که لینکتونم کرده بودما!
به هر حال عشوه ها حواس رو پرت نکنه که جاهلای محل واسه حبس سر از پا نمی شناسن!
شاد و پیروز باشید


احسنت !


عشق كارش را بلد است.
در ضمن آقاي فردريش سلام ويژه داشتند قربان. سرگرم تدبيرات برزخ بودند.


من نميگويم خواب ديده ام
چون نديده ام واقعا"


کجایی پسرجان؟
اونجا احتمالا کاناداست..اینجا هم ایران(ایرون؟!)
اون یارو هم تسبیحشو گذاشت کف جیبش..تیزی رو کشید به جون اولین ننه قمری که دید...لامصب عشق ملوکه ... مملکت داری میکنه !
حالام داره برج میسازه...شبام ملق میزنه وسط همینایی که روزا جفتک میزنن..که عشوه بلت نیستن..که ملوک نیستن...
(پسرشم زیرابرو ور میداره)
.
نه رفیق ...تمدن اصلا کار ما نیس



صفحه‌ی اول