سرگردانی قید مکان نیست، قید زمان است.
براوو ميرزا. همين بود انگار.
i loved it
lamasab ghaid nist ke!
نه سرگردان نیستم...
البته که مکان نیست...
زمان هم نیست...
قید چیز بدیست...
سرگردان هم که در قید حیات نیست اصلا
به رسم خيانت به متن قبل و امانت به ميرزا :
گفتي ! خيال نكني بي كارم ها نه .. امر خيري است . و اتول را داده ام به عاريه اين ساعت روز كه هفت دقيقه كسر داريم تا يازده قبل از ظهر آمده ام كامنت چراني . چقدر دوست داشتني بود . ياد آن ببر قوي و كمر باريك و مضحك توي يك كارتوني بود كه ميشا و ميشكا داشت و هزار قسم ( ب كسر قيم ) جك و جووونور ؛ كه با كلانتر هم دوست بود و امريه و سفارشات خاصه ميكرد و احن و تولوپي داشت و مثل همه ببرها در حسرت تخت و تاج . حتي توي آن دهكده زپرتي هم كه شير نداشت اين ننه مرده را لا اقل نكرده بودند آجاني ، پليسي ، فرمانداري ، استانداري نمي دانم حكمتش چيست . ولي اين را ميدانم كه لا اقل آن گربه خپل آرزو داشته كه دست روي سرش بكشي و في الواقع همان لحظه كه در جنگ با خودت بودي كه دلجويي اش را بكني يا نكني حسابي حرصناك شده كه اي كاش آره و مراد كه حاصل نشده قضي الامر رفته سركي بكشد و جايي پيدا كند و جلوي چشم نباشد . شايد هم حالش از قوانين دست و پا گير قانون اقامتگاه اش به هم مي خورد ميرزا . مگر سالي ، ده سالي چند بار يك ميرزاي تمام عيار را ميشود ديد به عينه ؟ آنهم در اين قل قله ي تكنولوژي و عبور از سنت و دوره پراگماتيسم و امانيسم و ميليتاريسم و هزار ايسم و كوفت و مزخرف ديگر . عواقبي دارد خانه ماني ما رجال ... گمانم اگر قرار بود ما خانه نشين باشيم وراج تر ميشديم . / زياده حرفي نيست .
اینکه حاصل مصدر است
آقا وحدت نميكنيم!!قيد حالت است....شايدم اصلا يه چيزي بدتر از قيد و زنجير...
البته به نظر من می تونه ظرف مکان هم باشه در عین حال که ظرف زمان هم هست و این منافاتی با بی قیدی از مکان و وابستگی به زمان نداره.
احسنت
حوصله ندارم به زوايا خفايا فكر كنم ، احتمالا بنا را بر وحدت بگذارم به قول خودت و اين اعلام وحدت از نون شب هر چي گربه ي غرغرو واجب تر است ....
هو...م ميو
این لینک را هم ببین مربوط به تو است
http://nanazola2.blogspot.com/2007/11/blog-post_9894.html
نه درست بر عكس
قيد مكان است
میرزا ! ! ای که گفتی یعنی چه ؟