تراژدی اینجاست که دانشجویان به همان دلیل که سه سال پیش گفتند «خاتمی تو به ما پشت کردی» امروز میگویند «دانشگاه سنگر است، خاتمی را یاور است».
تاریخ ایران از این اتفاقات پر است. داستان مصدق و بازرگان و احمد قوام و ... را ببینید. ولی چیزی که مهم است این است که امروز خاتمی عزیز دانشگاه است.
شاید هم تراژدی اینجاست که میرزای عزیز ما حاضر نیست ما را هم در جریان بگذارد که این «همان دلیل» چه دلیلی ست!
پست قبل ات باحال بود. یک توصیه : هروقت احساس کردی چیزی خلع سلاح ات می کند مستقیم به وسط اش بپر! مثل شیرجه رفتن در آب دریاچه. درین مورد به خصوص خوب قاعدتا مترجمی در کار نیست ولی اسم ناشر کمک بزرگی ست. وقتی آدم از شوک شیرجه خارج بشه..
-------------
میرزا: شاید هم تراژدی اینجاست که هر بدیهی را باید توضیح داد. تراژدی بی منطق، بی حساب و کتاب بودن دانشجو است، حرکت کردنش بر مبنای جو غالب، هیجانات و بازخوردهای بیرونی است.
برای توصیه هم ممنون. ولی من محتاط تر از آنی هستم که شیرجه بزنم.
زق میکنیم که حداقل از لحاظ روانشناسی یا جامعه شناسی یا جانور شناسی یا...میرزا به مسائلی که رنگی غیر از آبی دارند,توجهات ملیح و مختصری نشان داد.
جناب میرزا
سیاست یک اصل دارد. انتخاب بین خوب و بد نیست. انتخاب بین بد و بدتر است.
هر چند من هنوز دلم- و نه عقلم- میلرزد از بکار بردن این مثل برای خاتمیو
تراژدی تر اینجاست که تجربه نشان داده نه آنجا سنگر امنی است و نه آن بابا یاور قابل اطمینانی.
ا
گيج شدن بيچاره ها تقصيري ندارن
واییییییییییییییی اینجا خیلی خوش رنگ شده! خیلی!
كلا زياد روي ملت نمي شود حساب وا كرد ، در سياست هاي كلي مردم همچون گوسفندان يك گله تصوير مي شوند ،
حالا دانشجو ، غير دانشجو مثل فرق قوچ و ميش است ، يكي شاخ دارد آن يكي دمبه !
آمیرزا بیربط به پست سیاسیگون شماست، ولی تیتر مصاحبهی این پسرک ما رو زار زار خندوند... شما هم یه نگاهی بکنید:
http://www.cinemaema.com/NewsArticle2990.html
كلا جنبش هاي دانشجويي در حال حاضر همگي نوعي تراژدي هستند كه نياز به راهبري متفكر دارند.
-----------
میرزا: آن راهبر هم لابد شما هستید.
تراژدي اينجاست كه تو از دانشگاه بي خبري
خاتمي هم مثل احمدي نژاد آمد و رفت ميرزا.ميزبانهاي قلابي برايش درست كردند و خاتمي در نفي جنبش دانشجويي و دانشجويان در بند سخن گفت چپ روي اشتباه است.همه دندان تيز كرده اند براي انتخابات ولي كور خوندهاند.فقط تغيير براي برابري
-------------
میرزا: شما دو سه نفر که بازیگران قسمت کمدی در تاریخ چپ هستید البته از دانشگاه باخبرتر هستید. همانقدر که بگویید مشارکت دو اتوبوس آدم آورد پیاده کرد برای سخنرانی که همه می داند مشارکت عرضه چنین کاری ندارد، می دانید با این کارها خودتان را همانقدر مسخره نشان می دهید که امثال رجانیوز. شما حتی آنقدر باخبرید که از «نبايد عقيده و بيان و حركت در چارچوب بيان عقيده، هزينه داشته باشد» حکم موافقت با زندانی شدن دوستانتان را در می آورید و خلاصه عرض خود می برید و زحمت ما می دارید.
شيخ خودش همان آخرين 16 آذر وقتي هو شد از طرف جماعت دانشجو گفت من ميروم تا كه بعد من كسي بيايد و عمل گرا باشد و نتيجه عمل را ببينيد . . اساسا ميرزا قبول داري دانشجوي سياسي را احمق بار آوردده اند ؟ خودمان هم نميدانيم چه مي خواهيم !
D:
نمی دانیم ماافسرده شده ایم یا این روزها اینجا همه چیز تراژدی ست . میرزا . از خانه که بیرون می روم هربار احساس می کنم شهر انبار باروت است . کجاست آن روزها که جشن گرفته بودیم که ماشین حریم خصوصی است و گشتها و ایست بازرسی ها حق ضبط نوارهای موسیقی را ندارند ؟ ...
..تراژدی این است که از تاریخ درس نمیگیریم .
رنگ آبی را دوست دارم. اتاقم را همین رنگی کردم
من ترار* دی ای نمی بینم . نوستالر*یا بود که این شد!
این هم ممکنه که تراژدی این باشه که هیچ چیز به نظر من بدیهی نمیاد. از کجا معلوم که چیزی که به نظر ما «بی منطق و بی حساب کتاب» میاد در واقع خیلی منطقی و خیلی با حساب کتاب هم نباشه؟ گویا تنها دلیل که اموری مثل جامعه شناسی، تاریخ، انسانشناسی و قسمت اعظم فلسفه وجود داره کشف کردن همین منطق و حساب کتاب نامرئیه. جالب تر اینکه تراژدی و کمدی فقط تو ذهن آدم ها وجود داره. اتفاقی که افتاده این بوده که عده ای سه سال معتقد بودند سیاستمداری به آن ها پشت کرده و عده دیگری امسال معتقد بودند همان سیاستمدار یاور آن هاست. ولی ذهن من یا میرزا ممکنه این اطلاعات که به خودی خود هیچ بار عاطفی نداره رو به صورت تراژدی یا کمدی بفهمه. معنی واقعی اتفاقات به ندرت برای معاصرین اون اتفاقات معلومه. درست به همین دلیل است میرزای عزیز من که محتاط بودن بی معناست؛ خنده داری و گریه داری صرفا توهمه و معنی واقعی اتفاقاتی که دور و ور ما میفته برای ما معلوم نیست پس نگران چی باشیم؟ ما هم زمان خودمون رو داریم و دریاچه هم زیاد ازین که ما توش شیرجه نرفتیم ناراحت نمیشه..
-----------
میرزا: کلنگ عزیز، از کجا معلوم آن چیز که شما میگویید با حساب و کتاب است، بیحساب و کتاب نیست. مگر جامعهشناسی و بقیه فقط رای به حساب و کتابدار بودن مسایل میدهند. با استدلال شما هر چیزی میتواند حساب و کتاب داشته باشد، اگر دیده نشود هم نامرئی است، این استدلال نیست، مغالطه است. طبعاً آن جمله که دیروز فلان گفتند و امروز بهمان خبری است. اگر قائل به قضاوت و داوری هستیم (اگر نیستیم که هیچ، اصلاً برای چه خبر را نقل کنیم) میتوانیم نظرمان را با دلیل بگوییم و بحث کنیم که معلوم شود تراژدی است، کمدی است، یا چیز دیگر. برای قضاوت و دانستن اینکه عملی منطقی است باید منطقش را بررسی کرد. من معتقدم آن شعارها و این شعارها هیچکدام منطقی پشت سرشان نبوده و فقط فوران احساسات بوده است. یا اگر منطقی بوده در یکی از دو حالت درست بوده و در حالت بعدی غلط. چرخش هم یک چرخش ساده نبوده، یک چرخش صد و هشتاد درجهای در عرض سه سال که به هیچ عنوان با ادعای گوشفلککرکن آقایان در مورد جنبش دانشجویی نمیخواند. حالا لابد میگویند البته این جنبش ما در حال تجربه است.
در ضمن من ربط این قضیه را به شیرجه و احتیاط نفهمیدم. اگر اتفاقات بزرگ تاریخی در عصرشان درک نمیشوند، اتفاقات کوچک که میشوند. مثلاً بسیار ساده میشود نتیجه گرفت شیرجه زدن در جایی که عمقش ده سانت است چندان جالب نیست. چون نمیدانی ده سانت است یا ده متر میشود کمی محتاط بود از کسی پرسید عمق اینجا چقدر است، حداقل عقل اینطور حکم میکند.
این تراژدی نیست برای ما
عادت چندین و چند ساله ماست
و این نشان دلهره است
چنگ انداختن به اولین طنابی که در دسترس ماست.
ما عادت نداریم نردبان بسازیم، همیشه به طناب هایی که در اطراف مان آویزان می شود چنگ می زنیم. تا طناب که نزدیکتر باشد و مقبول افتد
بشریت قابل تغییر است ... حداقل اینبار تغییرات عاقلانه ایست ...
اگر انها هم مثل تو بی درد بودند و غم نان نداشتند و ...شاید الان می نشستند و دانشجوها را قضاوت می کردند. لب گود نشستن و گفتن لنگش کن راحت است. می دانی بی پولی بی کاری بی سرپناهی....در ایران یعنی چی_؟ می دانی قدرت انتخاب را از تو سلب کردن یعنی چی؟ یافقط در روزنامه های خوانده ای؟ مرفه بی درد جز نقد کردن می داند ..._؟
----------------
میرزا: سوال این است شما از کجا می دانید من نمی دانم بی کاری یا بی سرپناهی یعنی چه؟ از کجا خبر دارید من هرگز حق انتخابم سلب نشده است. اصلا بر چه مبنایی ملتفت شدید من بیرون گود نشسته ام؟ یقین داشته باشید غیر از نقد هم به حد کافی عمل داشته ام. به هر حال جملاتتان یک مشت مزخرف کلیشه ای بود که باید بروید به کسان دیگری قالبش کنید، نه به من.
دوست من اين يك كمدي است
از نظر من این معرفت دانشجوهاست که کسی را یاوری می کنند که به شان پشت کرده. البته من می گویم معرفت. بعضی ها می گویند حماقت!
«زندگی برای آنهایی که حس میکنند تراژدی است و برای آنانی که فکر میکنند کمدی»...
میرزا جان شاید هم زود قضاوت کردم. متاسفم اما خوب تو بگو چه می توانند بیش از این بکنند انها که در زندان ایران گرفتارند .که شاید از حق حیات هم محروم شودند!! فکر نمی کنی سیاست عرصه امکانات است نه ایده ال ها ؟
تو بودی و مجبور بودی در ایران بمانی ...با ان امکانات محدود چه می کردی؟ یا من چه می کردم؟ شاید هم حق با شماست. شاید باید ریشه ای تر بر خورد شود. اما همیشه هزینه هایش هم بیشتر است. به هر حال برایت ارزوی موفقیت دارم.....ژاله از برلین
---------------
میرزا: من اگر می دانستم چه باید کرد ایران می ماندم و همان را انجام می دادم.
تراژدی اينجاست دانشجويان که امروز میگويند «دانشگاه سنگر است، خاتمی را ياور است» سه سال پيش به همان دليل گفتند که «خاتمی تو به ما پشت کردي».
قربانت بشوم خیلی مخلصیم
سیاست ارجحیت بد بر بدتر نتیجه ای هم از این بهتر ندارد