همراه کشتی کژ و مژ می‌شویم. هی دست می‌گیریم به سکانی، دکلی، ملوانی یا هر چه دم دست باشد ولی باز هر از گاهی تعادل از دست می‌دهیم ولو می‌شویم کف عرشه. نور ماه هم کافی نیست نزدیک شدن موج‌‌ها را ببینم، ناغافل روی سرمان خراب می‌شوند تا خودمان را خشک کنیم یکی دیگر و موش‌ آب‌کشیده شده‌‌ایم. البته باکی نیست، طوفان‌ها دیده‌ایم. باید بشتابیم، دریاسالار منتظرمان است، پیغام فرستاده بود که برسید. باید آجودان را صدا کنم از پشت این میز بلندم کند برویم. ولی بگذار این یک گیلاس را هم بزنم بعد برویم. باید برویم، تا دیر نشده است.


نظرات:

خودمانیم میرزا!خوب سیر آفاق می کنی.کم و کسری چیزی داشتی خبرمان کن.


کم هوای آن اطراف خیس هست هی شما هم تجربیات مرطوب را به رخ بکشید . میرزا سرما خوردگی آنجا مثل اینکه کار وکسب اش خراب است ؟ البته ناخدا میرزا به سلامت . خشکی میبینم .


از بابت تورق این وبلاغ آنچنان کیفور میشویم که گفتیم بنویسیم این چند خط رقعه را تا بدانید فضیلت عقل و مزیت زبانتان(بخوانید قلمتان) ما را سر کیف می آورد.
عزت عالی مستدام.


نگرانم ميرزا . . كجايي ؟


Server Down...
اتفاقی افتاده میرزا؟!!!


خوب است . روی عرشه همیشه می توان سر به هوایی مستی را گردن تکانهای کشتی انداخت ...


کجایی؟ کجایی؟ کجایی آخه؟
---------------
میرزا: بنده بی تقصیر. این مدت سرور سایت مشکل داشت که رفع شد.


تا دیروز آنجل بود و دکمه ی خروجی وبلاگ ، چی شد که آجودان را خبر کردی؟
---------
میرزا: دیدم این طور بیشتر به دلم می نشیند.



صفحه‌ی اول