در امتداد بی‌سروصداترین تونل‌های باریک و تاریک و سرد مترو، در میانه‌ی خیابان‌هایی که آسمان‌خراش‌های اطرافش نور ماه را پوشانده‌اند، در صدها فرسنگی خنده‌های گرم مسیحیان معتقدی که جشن گرفته‌اند، در چند قدمی تمام گدایان پیچیده به خود و ژولیده و سرخورده، در گوشه‌ی تمام بارهای روشن و خندان و شلوغ و پر شر و شور، در چند ورق مانده به پایان یک سال از تقویمی ناآشنا، در یک گیلاسی مستی و سیاه مستی و فراموش کردن این و آن، گم می‌شوم.


نظرات:


میرزا جان

خیلی زیبا بود کلی لذت بردم از این نگاه براوو....کیل بیل فرمانده



چون از این پستت خیلی خوشم اومد زیرا
یاد خودم اولین کریسمس در پاریس و جوانی
افتادم
فکر کردم برات خاطره ای خنده دار را بنویسم

هنگامی که شانزده ساله بودم در محله مان
یک پسر خیلی خوش قیافه مورد توجه دختران
بود که هی به من بند میکرد

یه روز که از دستش کلافه شدم گفتم :

- بابا همه این دخترهای یک تیکه ماه عاشقت
هستند ازچی چی من تام بوی خوشت اومده ؟

گفت - میدونی تو از اون دخترا هستی که آدم
اگه باهات بره سفر و این ور و اون ور خیالش
راحته که اگه اتفاقی بیفته خودت از خودت
دفاع میکنی !!!!!!!
منم بلافاصله بهش گفتم :

- خوب تو فکر نمیکنی یه همچین دختری اساسا
چه نیازی داره که با پسرا بره سفر و این ور اون ور
وقتی خودش میتونه از خودش دفاع کنه !!!!!!!!

کمی فکر کرد و با غیظی فرو خورده گفت :

- چی شد که تو این همه خارکسده از کار در اومدی ؟ کیل بیل فرمانده


آنجا گم هم که بشوی
اینجا برای ما پیدایی.


AKHE KE IN GOMSHODAN CHE HALI MIDE


نوشته ات خیلی آرامش داره


.دی
یک نقطه برای اینکه یک چشمی دارد میخندد . از زور خنده یکی را بسته که مضحک تر به نظر برسد


تازه با اینجا آشنا شدم مطلب تشبیه آدمها به شیرینی ها جالب بود تا حالا از یک تشبیه اینقدر لذت نبرده بودم !عجب ذهن خلاقی !


گم میشوم در حسرت نورماهی که خیلی وقت است جایش را به آجرها داده.


میرزا جان، دم را غنیمت شمار و غم غربت را فراموش کن.


شما اونجا ناراضی هستین....!!!!

ما اینجا راضی نیستیم.....!!!!
---------------
میرزا: من به هیچ وجه ناراضی نیستم.


alllashoukur..........



صفحه‌ی اول