باران آرام است، آهنگ صدایش ساده است. خلوتی دارد برایت، دنیا را رنگ تنهایی میزند. برف شاد است، خوش و خندان مینشیند روی سنگها، بی سر و صدا. انگار آرزویی جز برف بودن نداشته است، دلش نخواسته غیر از این باشد. باد ملایم است، دم گوش شعر زمزمه میکند، میپیچد لای برگها و موها و پیراهنت. گهگاه ذوق میکند و تند و با هیجان میوزد. اما کولاک خشمگین است، زمین را به آسمان میبرد، بر چشمها پردهی سفید میکشد. چیزی نمیگوید، فقط خودش را به دیوارها میکوبد تا فراموش کند، تا ساکت شود.
امروز اینجا هم برف می بارد.
می گذاری و می گذری میرزا
قبول نیست
مه را هم کاش میکاویدی!!
این جا برف می آید. هوا نمی دانم چند درجه زیر چند است. اما از همان اولین باری که این صفحه را دیدم، خماری می کشم و امروز بد جور به یادت بودم. از آن باری هم که 2 روزی نبودی، خماری ام مضطرب است. می شود یک روز از همین نزدیکی ها بنویسی که یادم نیاید تا ماه فردا بوسه ام را برایت بیاورد ساعت ها گذشته؟ می شود یک روز دورترین افقت به افقم، افق تبریز باشد، می شود یک روز برف بیاید و کولاک حافظه یادم نیاورد تو و خیلی های دیگر خیلی دورید؟ باورت می شود کسانی دور و بی خاطره از تو خماری ات را می کشند؟
گور خرام یانا یانا اوتوشدی شیرین جانا
هوا منفی 5 درجه است ولی نشاط وسر حالی توی شهر روی نقطه جوش میرزا . تهران سفید بخت شد فرمانده . عقده ای داشتیم میشدیم
وقتی واقعیت آنطور که هست دیده می شود.
عالي بود
اما مطمن باش روزي برف هم كولاك مي شه
انگار آرزویی چز برف بودن نداشته است، دلش نخواسته غیر از این باشد....
عالی بود! واقعا لذت بردم
نهایت زیبایی و خوش بینی