یکی از بغرنج‌ترین وضعیت‌ها وقتی پیش می‌آید که آدم از دست خودش حوصله‌اش سر برود. واقعاً وضع پیچیده و خسته‌کننده‌ای است.

دم‌نوشت: نمی‌دانم چرا یاد آن کتاب «آن مرد با اسب آمد» افتادم که صفحه اول نوشته بود پتیکو پتیکو و صفحه بعد هم نوشته بود پتیکو پتیکو تا صفحه‌ی آخر که باز هم نوشته‌ بود پتیکو پتیکو.


نظرات:

میرزا جان، آدم وقتی بیکار باشد، حوصله اش سر می رود. چاره ی کار پیدا کردن یک کار درست و حسابی است.


" آن مرد نیامد. "


که خوشبختانه یا متاسفانه، این وضعیت زیاد هم پیش می آید!


من که همیشه از دست خودم خسته می شم چی کار کنم؟


سلام. من تازه این جا رو کشف کردم. منم گاهی یعنی بیشتر اوقات حوصله ام از خودم سر میرود! آنوقت یقه خودم را میگیرم و تا به غلظ کردن نیافتاده ام ولش نمیکنم! بعد که اشکش را درآوردم خیالم راحت میشود!


آن كتاب را يادمان مي آيدִ «آن مرد با اسب آمد» از انتشارات پيتكو پيتكوִ چقدر بغرنج بود داستانش


حضرت میرزا پز می‌ده‌ن؟ یعنی می‌فرمایید وضعیت خارج از این شکل هم برای نوع بشر هست؟


hoselat ke sar raft chare ash ine ke be yeki dige ke hoselash az khodesh sar rafte zang bezani!


خنديديم استاد . ولي خستگي آبستن است و مي زايد نكبت علي الخصوص كه با يكنواختي و بي كاري رفيق راه شود . بيرون نميرود مگر به لقد . نسخه ي هميشه شفا هم نيست نظر من است . لقد درماني ميرزا


میرزا جان من یک چند جین پیژامه دارم که به کش مجهز نشده.اگر حوصله ات سر رفته بدم دستتان که هم کمک بنده باشید هم سر این تنبان ها بدون کش نماند.
با تشکر.


میرزا دارم برات نگران می شم, حالت خوبه؟



صفحه‌ی اول