حریف قدر است. قرار بر این است قضیهای را ثابت کنم که اصلاً معلوم نیست درست است یا قابل اثبات است. برای من که اصولاً زیاد در جریان قضایا نیستم و بیشتر ترجیح میدهم پشتی صندلی را عقب بدهم پایم را بیاندازم روی آن یکی و ایدههایی به آسمان بفرستم چندان وضع آشنایی نیست. در یک بررسی تاریخی مقالات قدیمیتر این قضیه تا سال هزار و نهصد و هفتاد و شش عقب رفتهام. رسیدهام به مقالهای که دو نفر از خدایان نوشتهاند. از سطر اول در انتگرالها و مجموعهها و لمها و توابع خطا و کدها و نرخها و زیگماها و تعریفها و فرضها و ایدههایی که به عقل جن نمیرسند تا یک سطر مانده به منابع که البته آن سطر هم تشکر است. اواسط جنگ هستم، انگار تازه به بخش هیجانانگیز رسیده است. این کتاب را باز میکنم، آن مقاله را ورق میزنم، کشف رمز میکنم و خوشم هم آمده است. انگار واقعاً قرار است کاری بشود، قرار است اثبات آن قضیه گرهای از کاری باز کند. انگار کار دنیا به همین یک اثبات یک قضیه در یک شهر سرد در دفتری ساکت ساعت نه شب با خشخش کاغذ مانده است.
مدتی قبل یک صفحه پیدا کردم، خوشم آمد از اینکه تکههای زیبای ریاضیات را از ساده تا پیچیده کنار هم چیده بود. چاپش کردم زدم به دیوار دفتر، سوژهی خندهی خودم شده است. امروز دیدم زیاد از تکهی آخر سر در نمیآورم. یعنی کسی بگوید چرا، نمیدانم. ولی مگر فرقی هم میکند؟ زیبا نیست؟
ریاضیات جایی برای غرق شدن است. چاهی است که ته ندارد. دنیای نظر است، دنیای آزادی است، آزادی بیحد و حصر. هیچچیز عینی نیست. عین قدم زدن شبانه لای ابرهاست. ریاضیات دنیایی برای گم شدن است.
برهان گودل! شاهكار رياضي كه ثابت ميكنه هميشه قضيههايي هست كه هم خودشان هم نقيضشان قابل اثبات است. خيلي برام جالب بود كه ميرزا پيكوفسكي برهان گودل رو زده رو ديوار وبلاگش.
همهاش از همان اولی شروع میشود که توی ماشین حسابهای بچهها امتحاناش میکردیم و به قول خودمان بازی بود تا این آخری که میشود غیر قابل اثبات!
عینی و مسلم! فوقالعاده بود این نوع مسئله حل کردنتان! لابد این دانشمندان هم خودشان زیر گیوتینی چیزی فرض میکنند چیزهایی به ذهنشان میآید که من عمرن به عقلم برسد آن شکستهای نور و عجایبی در باب سیاهچالهها و هذلولیها و اعداد!
بعدش هم که [در گوشی بخوانید] خدای من نسبت زیادی با ریاضیات دارد. چیزی در مایههای مجموعهی اعداد حقیقی!
[به وحد آمدیم ازین هدیه سر صبحی! وحشتناک ذوق کردم از دیدن این همه هارمونی کنار هم!مرسی]
کاش من هم مثل شما می توانستم از ریاضیات لذت ببرم ...حیف که هیچ وقت نشد یا نخواستم ....شاید چون هیچوقت نفهمیدم لذت تبردم یا برعکس چون لذت نبردم نفهمیدم....عمیقا" معتقدم اولین معلم ریاضی سهم بسزایی در این قضیه دارد
هنوز هم حسرت رياضي خواندن در دانشگاه به دلم مانده ، شايد يك روز دوباره شروع كنم . حالا كه فكر مي كنم ميبينم رياضي محض دانشگاه فردوسي و مركز تحصيلات تكميلي زنجان صد شرف داشت به خواندن زبان هاي خارجه در دانشگاه تهران ، حيف كه 5 سال پيش به اين نتيجه نرسيدم ...
بیشترین لذت های زندگی را در دو زمان برده ام. یکی وقتی که با دلبری می گذرانم و دیگری در وقت ریاضی خواندن. در ریاضی لذتی را حس می کنی که در لحظه انزال.
مشکوک می زنی نافرم.
رهرو راهت هستم !
می دانید. لذتی که در لحظه حل کردن درست یک معادله یا فرمول یا مسله است با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست. این لذتی است که خیلی ها در دنیا از آن بی خبرند و همان دسته اند که به مدهوشان ریاضی به دیده تعجب و گاه تمسخر نگاه می کنند. اما چه باک. آن لذت آنقدر بزرگ است که این نگاههای عجیب را هم در خودش حل کند.