این دختر گفته بنویسم چه کتابهایی را نیمهکاره ول کردهام. بیشتر شبیه این است آدم سربهسر خودش بگذارد، به خودش سرکوفت بزند. کار سختی هم هست، چون آدم کتابی که نیمهتمام خوانده یادش نمیماند که نیمهتمام مانده. اگر این کتابهای چطور یکشبه فلک را سقف بشکافیم را حساب نکنیم هر کتابی به یکبار خوانده شدن میارزد و در نتیجه نیمهکاره ماندنش مایه خجالت است. این همه حاشیه رفتم که یادم بیافتد چه را نیمهکاره ول کردم. یکیشان «خشم و هیاهو»ی فاکنر بود که دیدم نمیتوانم جلو بروم و کلافه بستمش؛ البته باعث خجالت است. دیگر عرض شود یکیشان هم «جنگ صلح» بود که چند سال قبل آن موقع که خیال میکردم دنیا به دور تند میچرخد به نظرم زیادی طولانی آمد و خمیازهکشان صد صفحه نشده عطایش را به لقایش بخشیدم که البته بعداً که معلوم شد دنیا جای آرامی است نشستم باحوصله خواندم کیف کردم. یکی دیگر هم «زیر آسمانهای جهان» است، مصاحبهی رامین جهانبگلو و داریوش شایگان که سطر سطرش را میبلعیدم و بعد زندگی کمی گره خورد و حیفم آمده در آن گیرودار کلمات کتاب حیف شوند، کتاب هم قرضی بود از دوستی و باید پس میدادم و هر چه کردم دلم نیامد کتاب را ملاخورش کنم و بالاخره پسش دادم، آخر صفحهی اول کتاب امضای جهانبگلو بود ولی خاطر آن دوست عزیز. «عصر نهایتها»ی اریک هابسبام را هم هنوز موفق نشدهام به جایی برسانم، هر سال ده صفحه پیش میروم. آخرین کتاب نیمهکارهام «گذران روز» است که خورد به این طرف اطلس آمدن و گمانم الان جایی لای کتابهای کتابخانه منتظر است پیدایش کنم. تا فراموشم نشده، «کتاب مستطاب آشپزی» جناب دریابندری هم هست که چند سال است در قسمت کفگیر ملاقهاش ماندم و اگر حریف خوف آشپزی بشوم انشاالله قرار است به راهنمایی ایشان یک تکانی بدهم به آشپزخانهی همیشه سوت و کور مبارک.
چه جالب. نمی دانستم که به جز خودم دیگران هم گاه احساس می کنند دنیا دارد با دور تند می چرخد. خیلی قشنگ نوشتی میرزا محمد خان.
کتاب مستطاب به نظرم باید کتاب بالینی باشه... هرچند وقت یک بار بری سروقتش و لذت وافر ببری از اون نثر و طنز و بو.
خشم و هیاهو که به ندرت انسانی توی ایران پیدا می شود که توانسته باشد تمامش کند.حالا شاید به میمنت و مبارکی رفتنتان به آنور اطلس! توانستید تمامش کنید.
کتاب مستطاب به نظرم بايد کتاب بالينی باشه... هرچند وقت يک بار بری سروقتش و لذت وافر ببری از اون نثر و طنز و بو. سلام خانم نازلی کلن.
میرزا این جنابِ مستطاب رو خوب گفتی ها! یادمش رفته بود تو نیمهخوانیها، واسهم تو مایههای شاهنامه بود که میخواستم تاریخ آشپزی تمام ملل رو بخونم و بدونم که از روشون پریدم، حتا از کفگیر ملاقهها هم پریدم رفتم سروقت رِسِپیهاش D:
خوب حالا بازی از اول شروع میشود.میرزا لطفا اسم کتابهایی که تا به حال خوانده ای را بگو :))))