جوش و خروش زندگی پسزمینه را پاک میکند. پسزمینه همان تو است، فقط کمی پنهانتر؛ همان ناخودآگاه، همان که شبها برایت مینویسد و بعد خیالت بر میدارد خودت کارهای بودهای. ولی انگار جان و ذهنت که در بند زندگی عجول افتادند، شب تو میمانی و قلمی خشک شده و صفحهای سفید که به نجوا میگوید خلوتی باید برادر.