به شهر سرد می‌گویم بدرود. می‌گویم مرا از دنیای دیگری می‌خوانند، دنیایی نه این همه سرد و دل‌تنگ و تنها و تند و تیز. می‌گویم به امید دیدار. هر روز صبح آفتاب زده نزده در بالکن می‌ایستم و این‌ها را می‌گویم. هر روز.



صفحه‌ی اول