- خوار شدم، ذلیل شدم، سوختم. از آدمیان گریختم، به صحرا پناه بردم. گریستم، تلخ گریستم، خون گریستم. سالها چو مجنونان از پی باد دویدم. ستارگان را شاهد گرفتم. بت شکستم، بر خورشید سجده کردم. جان دادم. آیین نفرت آموختم، شکستم، شکاندم، آتش زدم، ویران کردم. سکوت دانستم. سالها لب فرو بستم، دم برنیاوردم. حال بازگشتهام، هنوز سر در سودایت دارم.
- آه، تویی.