این نوشته در ادامهی حرفهای کوروش علیانی است. البته بدیهی است من یک دهم او دانش زبانشناسی و ادبی ندارم و دلایلم به قوت استدلالهای او نخواهد بود ولی خواستم با تأیید حرفهایش موضوعی که این روزها درگیرش هستم را بنویسم.
من فکر میکنم زبان تنها و تنها وظیفهاش انتقال مفهوم است. اگر مفهوم منتقل شد مسأله حل است. این خوشآهنگی که همه (و خودم) در پیاش هستیم و ادبیات و هنر سخنوری و امثالهم استفادههای دیگری هستند که از زبان میبریم. قرار غارنشینها این نبود که همه بنشینند دور آتش و یکی حرف بزند و بقیه بگوید بهبه. برای همین من بین زبانها مرزی قائل نیستم که از اثرشان بر هم ناراحت و خوشحال بشوم. غرض اگر شیوایی است هر پلی بین زبانها باید آزاد باشد. من مدتها وقت حرف زدن حتی در یک دقیقه چند بار بین ترکی و فارسی میرفتم و برمیگشتم (طبعاً در حین صحبت با کسانی که هر دو را میفهمیدند). دلیلش این بود که من دوست داشتم منظور را منتقل کنم و آن لحظه اگر میدیدم ترکی بهتر منتقل میکند آن را به کار میبردم و اگر فارسی شیواتر بود فارسی حرف میزدم. البته بالاخره از بحث کردن در این مورد با مردم خسته شدم و از این بازی زبانی دست برداشتم. اینجا در مونترال غیر از یک سری متعصبان که برداشتهاند حتی ایمیل را به فرانسه ترجمه کردهاند (حتی در خود فرانسه هم ایمیل همان ایمیل است) باقی مردم به روایت خودشان به راحتی انگلیسی را لای فرانسه به کار میبرند. هر زبانی ظرفیتهای خود را دارد، لغات خاص خود را دارد، شیوایی خاص خود را دارد. چرا باید من خودم را محدود به یکی بکنم؟ حیف این همه مفهوم قابل انتقال نیست که به خاطر ضعف زبان حامل از دست بروند؟ یک جواب ساده برای تمام این های و هوی که زبان از دست رفت میشناسم. اینکه همه خیال میکنند زبان بخشی از هویت ماست. مثلاً ما ایرانی هستیم و زبان فارسی ناموس ماست. از کی تا حالا یک ابزار تعریفکنندهی من شده است؟ تفاوت من و عرب در این است من فارسی حرف میزنم و او عربی؟ به همین سادگی؟ زبان فردوسی میتواند هویت تاریخی من باشد، نه هویت کنونی من. برای همین سخت نباید گرفت. زبان پیچیدهترین و اعجابانگیزترین اختراع بشری است و هنوز به کارش که انتقال مفهوم باشد ادامه میدهد. اگر ترکیب جدیدی در زبان مفهوم خود را منتقل نکند حذف میشود و اگر موفق شود عضوی از زبان میشود. برای همین هر متنی، چه ترجمه باشد چه مندرآوردی باشد، اگر موفق شود به مخاطب خود حرفش را بفهماند، به اعتقاد من متن شیوا و صحیحی است. نگران ادبیات هم نباید بود، او راه خودش را پیدا میکند.
دمنوشت: متن فوق دنباله حرفهای کوروش نبود چون بسیار ساده ممکن است با هیچیک از جملات فوق موافق نباشد. ولی باز پیشنهاد میکنم نوشتهی اول و دوم و سوم کوروش را بخوانید. من از هیچکس به اندازه او در زمینهی زبان و نوشتن یاد نگرفتهام (اینکه توانستم به کار ببرمشان بحث دیگری است) و خوشحالم با این حوصله سعی میکند تابوهای ذهنیمان را بشکند.