چطور است بادی باشد که از سر آستین‌هایت بلغزد داخل و آرنجت را سرد کند. یکی از پیاده‌رو‌های بلند این شهر که دراز شده کنار آب و بالا سرت ابرهایی که کمی قبل آن‌قدر باریده‌اند که سفید شده‌اند و حالا باد دارد به سرعت می‌بردشان. انگار یکی از این فیلم‌های دور تند پخش می‌کند که ماشین‌ها تند تند در اتوبان‌ها از جلوش چشم می‌گذرند و ابرها هم تند تند. فرقش این است این بار روی زمین همه‌چیز عادی است. آفتاب هم دارد می‌رود پایین و ساختمان‌های آن طرف کانال در نورش رویایی به نظر می‌آیند. البته که همه‌جا بوی خاک تازه خیس‌خورده می‌دهد. کسی عصر روز تعطیل این اطراف نیست که با توصیفش رنگی بدهی به نوشته. ولی برای قدم زدن به حد کافی راه هست که آن‌قدر بروی تا کار بهتری پیدا کنی.
راستی، حال ما خوب است. بالاخره.



صفحه‌ی اول