دیدی زبان چه گره می‌خورد؟ به جای آنکه به کارش برسد و آدم‌ها را به هم وصل کند، انگار نه انگار. نه که کلمه کم باشد، اسم کم باشد. برای آن‌که لازم‌شان داشته باشد به حد کافی هست. ولی گاهی به خودش گره می‌خورد. سفید را سیاه می‌کند، درست را نادرست. از یک گوشه‌ای شروع می‌کند به جای آن گوشه سر از بر و بیابان در می‌آورد و گیج می‌زد کجا آمدم؟ به کجا می‌روم. بعد تلاش می‌کند. جان می‌دهد منظور را برساند و کار را بدتر می‌کند. عاقبت هم دست برمی‌دارد و من می‌گویم دیدی چه گره خوردی؟



صفحه‌ی اول