خاطر مبارک باشد مدتی قبل یک درگیری پیش آمده بود که بالاخره نسبت زبان و تفکر چطور است کدام بر کدام محیط است. چون هیچ نتیجهی خاصی نگرفته بودم نتایج گرفته نشده مربوطه به اینجا درز کرد. فردایش رفیق شفیق میثمخان صدر جوابیه ارسال فرمودند که نگارنده را از گمراهی رهانید و چون رسم نیست سؤال را مطرح کرده بعد ملت را بدون جواب سر کار بگذارید، ضمن تشکر از جناب صدر، جوابیه دریافتی با همان خط و در همان ستون منتشر میشود:
حضرتِ میرزای ِ ما سؤالی پرسیده بود، با مهارت. این هم جدّی گرفتن ِ آن سؤال، و اراده و جُستجویی سریع برای ِ گونهای پاسخ:
نخست این که، گویا ما در زبان قرار داریم، زبان ما را احاطه کرده، تفکر ِ ما - خود ِ ما - مُحاط ِ در زبان است. زبان محیط است. اگر فرض کنیم این طور است، یعنی اگر فرض کنیم شکل ِ هستی ِ ما زبانی ست و خارج از آن اِمکانی متصوّر نیست، نباید هیچ حیطهای خارج از زبان ممکن باشد، اعمّ از خودآگاه یا ناخودآگاه. پس یعنی هم خودآگاه در زبان قرار دارد (اصطلاحاً زبانی است)، و هم ناخودآگاه چنین است. این فرض ِ اساسی و ابداع ِ نظری ِ لاکان در روانکاوی بوده است؛ او معتقد بود ناخودآگاه نیز سرشت ِ زبانی دارد.
از این قسمت بگذریم. این قسمتی که بیشتر و منهای ِ گونههای ِ انضمامی و تجربیاش به نظریهپردازی و تئوریبافی ِ صِرف شبیه است و از همین رو بیارزش شده. همانطور که گفتی هنگام ِ صحبت از ایدهها، هنگام ِ گفتن یا نوشتنشان، فضاهایی خالی باقی میماند که گویی از زبان بیرون افتاده است و نویسنده نتوانسته آن فضاها را شرح کند. گاهی حتّا خود ِ او هم متوجه نشده که چه چیز را گفته و چه چیز را ناگفته باقی گذاشته است. همان طور که گفتهای، مسئله در اینجا مسئلهی ِ مقصود است؛ قصد، نیّت. اگر قصد و نیّتی در کار باشد مطمئناً ارادهای پشت ِ آن جمع شده، یعنی چیزی جایی وجود دارد، و باز یعنی یک خُرده-آگاهی در کار است. می شود پرسید چه هنگام از پوشیده ماندن ِ یک نیّت یا یک اندیشه آگاه، یا نسبت به حضورش مشکوک میشویم؟ و میتوانیم خودمان پاسخ بدهیم: زمانی که وجودش را حس میکنیم، آن هم در قالب ِ واژه، و حس میکنیم که کژتابیهای ِ زبان آن را مخفی کرده است. پس گویا زبان این قابلیت را دارد که چیزی را مخفی کند ولی خود ِ این مخفی کردن هم از طریق ِ بَرهمنشینی ِ جریاناتی درون ِ زبان ممکن شده است. به این ردیف ِ ناهُشیار اضافه کن سیل ِ گزارههایی که تعمّداً قصد ِگمراه کردن ِ مخاطب را دارند: آنها از زبان کمک میگیرند تا چیزی را درون ِ زبان مخفی کنند. در واقع، شاید تصوّر ِ چیزی که به هنگام ِ تفکّر به زبان نمیآید را بتوان با این تصوّر جانشین کرد که تقریباً همه چیز موقع ِ تفکّر به زبان میآید، امّا با درجات ِ پوشیدگی ِ متفاوت، که باز همانطور که گفتهای، خود ِ این پوشیدگی هم برای ِ کاربران ِ زبان پوشیده است. و اصلاً به نظرم به همین دلیل است که آدمها نوشتهها و گفتهها و پرسشهای ِ هم را تفسیر میکنند و شرح میدهند و حتّا گاهی بعد از سالهای ِ سال، از دل ِ آنها مطالب ِ بدیع و شگفتآور استخراج میکنند. به همین دلیل است که علم و عمل ِ تفسیر و تأویل را جدّی میگیرند. پیش-فرض ِ همهی ِ آنها این است، یا بهتر بگویم، آنها به این اعتقاد دارند که هنوز چیزهای ِ بسیاری در زبان وجود دارد که درک نشده و زیر ِ کوچه-پسکوچههای ِ آگاهی مدفون مانده است. و اصولاً میرزا، خود ِ کژفهمی و کژتابی هم چیزی ست که صرفاً به هنگام ِ زبان-آوری و به اشتراک گذاشتن ممکن میشود. فهم ِ بیواسطه و ناب شاید یک توهّم باشد، یا شاید آنقدر واقعی که در هر لحظه فقط برای ِ یک نفر امکاناش متصوّر است، آن هم درست در زمانی که چیزی نگفته است. گفتن جریان ِ به تفسیر دل سپردن است.