جلوی دانشکده یک دختر ریزنقش با پیرهن صلیب سرخ جلویم را میگیرد. یک ریز با لهجه غلیظ کبکی حرف میزند، بعد برمیگرداند به یک انگلیسی نه چندان مفهوم. یک نگین ریزهای کنار بینیاش دارد. گردنم میگذارد ماهی ده دلار از حسابم بردارند برای صلیب سرخ کبک. امضا میکنم. عصر هم عکس یک چیز سبزی که شبیه چمن است میگذارم پسزمینه گوشیام. احساس میکنم آدم خوبی شدم.