اصلاً من عاشق حرف زدن در مورد هوا هستم. مثلاً در مورد این بارانی که از عصر می‌آمد و الان تمام شد می‌توانم نیم‌ساعت حرف بزنم. ولی آدم خجالت می‌کشد وقت مردم را بگیرد که می‌خواهم در مورد هوا حرف بزنم. آخر ملت بیکار نیستند. ولی فکر کنم پیرمرد دهاتی خوبی ازم دربیاید. از این‌ها که یک گوشه‌ی سرسبز این قاره‌های سبز چارپایه‌ای برای خودشان دارند و همان‌جا منتظر کسی هستند که گذارش به آن حوالی بخورد و وقتی حال‌شان را پرسید نیم‌ساعت راجع به هوا حرف بزنند و اگر پا داد از درد‌های رماتیسمی‌شان.



صفحه‌ی اول