آدم از دست خودش به کدام عدالتخانه باید شکایت ببرد؟ اصلاً این دوگانگی اجتنابناپذیر موجود مزاحمی است، همین دوگانگی و چندگانگی خود آدم و نوشتههایش و غیره. صد نفر تا به حال گفتند این میرزا یک یاروی عبوس شصت سال به بالا است که با یک من عسل هم نمیشود قورتش داد. صد نفر دیگر هم فرمودهاند یک نازکخیال لطیفالدوله خیالنشان است. از این طرف جماعتی که خود نگارنده را حضوری میشناسند میگویند عجب موجود پرحرف پرسروصدایی که آخر معلوم نیست چه میگوید و به چه میخندد. نه که هیچکدام نیست، بدبختی این است که همهشان است. ولی خب مگر میشود به همه این را فهماند. برمیداری از شیطنت کلامی معمول، یکی دو خطش را مینویسی خوانندگان فهیم فرهیخته بهشان برمیخورد این مزخرفات چیست نوشته و ما را مسخره کرده است. یک روز به جای خندیدن و سربهسر زمین و زمان گذاشتن کمی جدی میشوی میبینی هیچکس جدی نمیگیردت. از شما چه پنهان آدم دچار بحران شخصیتی میشود که بالاخره قربان ما چطور آدمی هستیم و اگر هستیم چرا این همه گره میخورد کارمان.