باز این شناور بودن مطلوب نگارنده شروع شد. من هنوز تصمیم دارم اطلس را یکبار روی یکی از این موجودات شناور رد کنم٬ فرق هم ندارد کروز باشد یا نهنگ. بشود یکی دو بطری شراب برد و زیر آفتاب مزمزه کرد از سر مبارک هم زیاد است. انگار باز جسته‌ای روزگار اصل خویش. تمام این شناوری که عادت زندگی شده، روی این ماسماسک از فرع بدل به اصل می‌شود و بی‌تعارف می‌شود تعریف کل قضیه و همین بی‌پردگی و پررویی داستان آدم را خوش می‌‌آید. عین شیخ ما که سلانه سلانه آمد و همان‌طور بی‌سر و صدا رفت و آب از آب تکان نخورد. کلاً شناور، کلاً خلاص.



صفحه‌ی اول